دخترک دلسوزم ...
* چند وقتی میشه که حساسیت پوستی دستم برگشته و خیلی مراعات میکنم که بدتر از این نشه ولی خب از اونجاییکه در یه شیفت کاری دست کم ده تا پونزده بار دستمُ شستشو میدم و هر بار هم مایع ضدعفونی کننده میزنم زیاد رو به راه نیست ... امروز یاسی یهویی برگشته میگه مامانی از این پرتقال سبزها که تو یخچالِ میخوری ؟؟؟ ( ما بهش میگیم توسبز و اسم اصلیش نمیدونم چیه ... اوناییکه میدونن مرا دریابن و حفظ آبرو کنن :دی )
میگم " مامانی من که دستم می سوزه درست کنم بخوریم ؟ " و قرار میشه که دخترکم خودش دست بکار شه ! چند دقیقه بعد .... "تصویر بالا حاصل تلاش یاسی هست که "دو نفری به اتفاق هم تناول نمودیم:دی
** دیشب شام خونه ی باباجون اینا بودیم به صرف آبگوشت :) البته امیدوارم که دلتون نخواد . بدو ورودم به حیاط زیبایی این گلها مبهوتم کرد . بازم ما بهش میگیم گل خورشیدی :) اگه میدونین اسم علمیش چیه بازم آبروداری کنید و بهم بگدی :دی ! امسال باباجون گلهارو داخل حیاط نگه داشت و برای همین زیبایی رنگشون خیره کننده ست . من این عکسُ تو تاریکی شب اونم با گوشیم گرفتم برای همین زیاد کیفیت نداره ولی خب گلها واقعا زیبان ....
*** خونه مونُ گذاشتیم برای فروش و اولین نفر دیروز به اتفاق همسرش اومدن دیدن خونه . جالبه میگن خوشمون نیومد بعد شوهرِ میگه اگه کمی پایینتر حساب کنی همین الان چک میدم بریم قولنامه کنیم :دی ! حالا خوبه مثلا ادعا داشتن که خوشمون نیومده :دی
دعا کنین خدا قسمت کنه اینجا رو به قیمت خوب بفروشیم و بتونیم یه خونه ی بهتر بخریم ...
- چهارشنبه ۹۲/۰۱/۲۸