من و آهنگ سه تار و تنهایی و شب
پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۹، ۰۷:۲۴ ب.ظ
یاس و باباش رفتن خونه ی داییم اینا
آبجی بزرگه هم امشب قراره بره برای خواستگاری برادرشوهر کوچیکش
ظاهرا بوی عروسی میاد
دیشب با اینکه حالم خوب نبود ولی باز دور هم بودن خونواده خوب بود و خوش گذشت ...
ولی آبجی کوچیکم مجبور شد بعده شام زودی آماده بشه و برن خونه
دیشب وقتی جیگیلیه خاله داشت می رفت بوسش نکردم و الان شدیدا دلم براش تنگ شده
اینبار زیاد باهاش ور نرفتم
پسر داییم تماس گرفته که چرا امشب نیومدین ؟
محمد میگه منو یاس میایم ولی دختر عمه ت نمیاد
اونم هی میگه آبجی بیا دیگهههههههههههه !!!
آخرشم میگه اصلا نمیخواد بیای ... قدم یاس و آقا محمد رو سرمون تو لازم نیست بیای
فکر کنم از اینکه این هفته نبودم اذیتم کنه کمی دلش تنگ شده
- پنجشنبه ۸۹/۰۸/۲۰