موزه سنگ ....
* ی ِ حسهایی درون آدمها نهادیته شده ست ! مثل حس درک زیبایی "سنگ " ! یه وقتایی مقتضای زمان و مکان هم به این حس قوت و نیرو میده ! مثل درس زمین شناسی دوره ی دبیرستان و پیش دانشگاهی ... همیناست که باعث میشه حتی زیبایی سنگ چشمهامُ خیره کنه ...
یازدهم فروردینُ دوست داشتم ... به اتفاق خونواده ی محمد رفتیم کاخ موزه ( رامسر ) ! ولی یه چیزی که برام عجیب بود این بود که چرا انقدر سریع از همه چی گذشتن و باز به ماشین برگشتن ... من ولی اصلا میل برگشتن نداشتم ... مخصوصا وقتی از موزه ی سنگ دیدن کردیم :( همه چی عجیب زیبا و چشم نواز بود ... دوست داشتم تو دیدن سنگ ماهَم غرق شم حتی اگه نشه پیشنهاد خرید داد .... حتی اگر بنویسن دست زدن ممنوع ... فروشی نیست ... ! به خودم قول دادم یک روز برای دل خودم برم و تا هر زمانی که دوست دارم از زیبایی محضشون لذت ببرم ...
همونجا بود که بیان کردم اگر هر کدومتون یه واحد زمین شناسی پاس میکردین الان انقدر راحت از این همه زیبایی چشم بر نمیداشتین ...
متاسفانه انقدر سریع بازدید کردن که من حتی نتونستم استارت عکس گرفتن بزنم تا کسی بخواد بگه "عکس گرفتن ممنوع " ...
حیف ! ولی یه روز میرم و حتی اگه نشد براتون عکس بگیرم با نگاه خودم براندازشون میکنم و لذت میبرم ...
** سر در ورودی کاخ نوشته عکاسی و فیلم برداری ممنوع ! از این مکان هم خیلی زود بازدید شد و با اینکه قبلا هم رفته بودم ولی باز نتونستم تاریخچه ی لوازم کاخ رو به خوبی برانداز کنم :(
بعد از خروج از کاخ هم بارندگی بود و نشد حتی از نمای بیرون عکسی بگیرم و این تنها عکس از اون روزه که توسط محمد گرفته شده ! ( کالسکه ی سلطنتی )
- يكشنبه ۹۲/۰۱/۱۸