شب بی واژه ...
وقت خواب بی ترانه ست گل بیتای قشنگ
پر اشکم ، پر شعرم منمُ این دل تنگ
حالا تنهایی دوباره می زنه بارون رو دستات
پر میشن از باور شب رنگ آبی نفسهات ...
* مرتضی پاشایی
.
.
.
* از دیشب شهر ما تو دل مه فرو رفته و امشب وقتی از بیمارستان برمیگشتم صورتم پوشیده از نم مه بود :)
** دیروز حباب شیرم کرد (دقیقا شیرم کرد ) و رفتیم بازار و کمی برای خودم خرید کردم . حالا ازش قول گرفتم ماهی یکبار این عمل شیر شدن رو در من تقویت کنه بلکه کمی برای خودم پول خرج کنم :دی
*** یاس کمی فین فین میکنه و سرما خورده و الان خونه ی مامانِ و محمد هم از ظهر با دوستاش رفتن ییلاق ! من دقیقا موندم تو این هوای مه آلود چطور پیچ و خم های جاده رو به سمت ییلاق طی کردن و از ته دل دعا میکنم که بسلامت برگرده :(
**** امشب یکی از بی حس ترین شبهای عمرم ِ ! خنثای خنثام .... نه آرزویی دارم و نه حتی حسرتی ....
***** امیرحسین رفت و بعد از اینکه حذف شد تازه فهمیدم دیگه اصلا و اصلا برام مهم نیست کدوم یکی از این سه نفر ِ باقیمونده برنده شن . اجرای دیشبش خیلی حرف داشت . به نظر ِ (نظر کاملا شخصیه ) من صداش واقعا زیبا بود ...
همین ! دیگه هیچ چیزی برای گفتن و نوشتن ندارم ...
- شنبه ۹۱/۱۲/۲۶