ترس از دندون پزشکی :-(
* دیروز از صبح نتونستم از جام بلند شم . کمر درد بدی داشتم و تا ظهر فقط تو جام جا بجا شدم . بعد از ناهار همت کردم و اوکی دادم که برای یاس بریم خرید . با مامان هماهنگ شدیم و ساعت 14:45 باتفاق یاس راه افتادیم و مامان هم مرکز شهر بهمون ملحق شد ... اینکه چطور تو خیابونهای شلوغ فدم میزدم بماند ... خلاصه تا ساعت 18:00 دیگه کارمون تموم شد و محمد اومد دنبالمون که مامانُ رسوندیم خونه و خودمون برگشتیم خونه مون . کمی (در حده نیم ساعت ) دراز کشیدم و بعد بسم ا... گفتم برای شروع تمیزی هال ! از شانسم محمد هم قرار شب شکار گذاشت و یاس هم بعده دوش گرفتن خوابید و من کمی مبلها رو جابه جا کردم و تا حدی که تونستم تمیز کردم ولی از شدت کمر درد ساعت 22:15 رفتم تو رختخواب . آخره شب هم محمد کمی با پیروکسیکام ماساژ داد که با همون درد خوابیدم .
** امروز تا ظهر بیشتر هال رو تمیز کردیم و فقط تنهایی میز ناهار خوریُ نتونستم جابه جا کنم . حتی مبل سه نفرهُ هم کشون کشون جابه جا کردم و دستمال کشیدم :( دیگه ظهر با کمک محمد میزُ جا به جا کردم و فرش و موکتُ شُت کشیدم . شامپو فرش بپای محمدِ که نمیدونم کی میخواد انجام بده :( !
بعد از ظهر هم کار هال کلا تموم شد . البته بجز لوستر که باز باید آقا زحمت بکشن و تمیزش کنن :دی ! و بعد رفتم افتادم بجون اتاق خواب ! کمد لباسها تمیز شد و سه تا کیسه زباله لباس ریختم بیرون :دی ! میز سیستم هم تمیز شده . زیر تخت یاس هم مرتب شده . دیگه نایی برام نموند که کار تعطیل شد و باقی موند برای فردا که دیگه تمومش کنم :)
*** ساعت 21:30 هم قراره دندون پزشکی داشتم ( آخرین جلسه ) ! رفتم و ده دقیقه ای که نشستم نوبتم شد . بمحض اینکه آمپول بی حسی ُ تزریق کرد و گفت برو بیرون منتظر بشین تا خواستم از روی صندلی بلند شم دیدم سرم گیج میره و دست و پاهام کلا می لرزه .... خیلی آروم آروم اومدم بیرون و همینکه درب رو بستم رو به محمد گفتم " اصلا حالم خوب نیست " همزمان اونم گفت "وای لبات مثل گچ سفید شده " ! کمی نشستم که دیدم ای وای نبضم کندتر ولی ضربانم قوی تر شده ..... بی حسی و لرزش همچنان باقی بود . سردم شد که پالتومُ روی خودم کشیدم و کمی نفسم تنگ شد که با دو پاف اسپری کمی بهتر شدم . هر چی بیشتر میگذشت بدتر میشدم . آخرش به محمد گفتم آب خنک میخوام که اونم رفت از سوپری خرید . خوردم ولی اثر نداشت :( همش میگفتم به گمونم بی حسی رو بجای عصب تو وریدی ، رگی چیزی تزریق کرده که مستقیم از خون رفته به قلبم و سیستمم بهم ریخت ... بماند که اصلا دندونم بی حس نشد ... هر چی هم گفتم دندونم حس داره ولی میگفت غیره ممکنه و وسط کار که میدید تا مته می کشه من می پرم تند و تند اسپری میزد ولی باز تمام بدنم از درد منقبض بود :((( هنوزم که یادم میاد تموم بدنم درد میگیره ......
گفت دندونت سطحی کار داره کمی تحمل کن دیگه امپول نزنم . منم مظلوم وار مقاومت کردم ولی با همون لرزشی که داشتم باز خودمو سفت کرده بودم کمتر درد بکشم و این بیشتر عضلاتمُ درگیری کرد :( الان کمی گردنم درد داره که اونم ناشی از منقبض کردن ارادی عضلات گردنم بوده :( هر چی تو این چهار جلسه ی قبلی بی درد بود این یه شب جبران شد و حسابی ازم پذیرایی کردن :(((( وقتی پیشبندم رو باز کرد و گفت پیشاپیش عیدت مبارک دلم میخواست بزنم زیر گرفته . سکوتمُ که دید گفت خیلی درد داشت ؟؟؟ با ابرو اشاره کردم که خیلی ... خودشم ناراحت شده بود :( خیلی بد بووووووووووووووود ..... هنوزم موندم اون امپول پس کی میخواد اثر کنه ؟ هنوزم دندونم کاملا حس داره . با اون وضعیتی که من پیدا کرده بودم شک ندارم که امپول تو عروقم تزریق شده . هنوزم بدنم کمی لرزش داره :(
**** چقدر غُر زدم من ...
- دوشنبه ۹۱/۱۲/۲۱