ماشین + کارواش = باران ...
+ سر بُرج که مامان اینا خونه ی ما بودن ( واسه رنگ کردن خونه شون ) یه روز با مامانی رفتیم خرید ماهانه انجام بدیم . صندوق پر شده بود و باقی خریدهارو به اضافه دو تا شونه تخم مرغ گذاشتم رو صندلی عقب و همینطور پایین صندلی .... مامان از همونجا رفت پی کارهای بانکی و منم حرکت کردم به سمت خونه :)
موندم پشت چراغ قرمز و بعده سبز شدن دنده 1 و کمی بعد دنده 2 ! دیگه آماده بودم که برم دنده 3 که یهویی از لاین بغل یه جیپ بدون اینکه چراغ بزنه ناگهان پیچید جلومُ کشید کنار برای پارک و منم همچین ترمز کردم که قلبم کوبید پشت سینه م و راننده ی پشتی جیپ یه بند بوق میزد که مطمئنم این بوق ها فحش بود که نثار جد و آبائه راننده جیپ میشد ....
ولی .......
ترمز گرفتن من یه طرف پرتاب تمام خریدهایی که با دقت روی صندلی چیده بودم یه طرف و صدای خُرد شدن و شکستن تخم مرغها یه طرف ...
وسط خیابون بودمُ باید به مسیر ادامه میدادم . از زیر گذر هم عبور کردم و رفتم تو خیابون خودمون و با غمی فراوان کشیدم کنار و دیدم بعلهههههههه ! آنچنان گندی به ماشین زدم که دیدنی:(
تخم مرغ ها یا پخش کف ماشین بودن یا بین دو تا شونه گیر کرده بودن و وسط زمین و آسمون معلق بودن :(
خیلی آروم حرکت کردم سمت خونه و با حوصله یکی یکی جدا کردم . از شصت تا 15 تاش درسته کف زمین پهن شده بود و بیست تایی ترک ریز برداشته بود ....
اون روز نزدیک یک ساعت و نیم تو پارکینگ بودم و با انواع شوینده ها کف ماشین رو تمیز کردم که بعدها بو نگیره (شامپو ! حتی نرم کننده ی لباس هم زدم . باز حتی شیشه شور "... جمع کردن تخم مرغها چندش آور بود ... کف پوش عقب هم زیر صندلی راننده رفته بود و همه ی تخم مرغها دقیقا کف خود ماشین شسکته بودن و باید با دست جعشون میکردم .......بوعَق !!!!
.
.
.
حالا جالبش میدونین چیه ؟؟؟؟؟ من این همه تلاش کردم تا ماشین تمیز شه و بو نگیره اونوقت محمد همون شب ماشینُ میبره کارواش و حتی داخلشم با کف می شون :دی . ایکاش زودتر از اینا توش تخم مرغ میشکوندم تا بلکه ماشینمون رنگ آب و کاروانش به خودش ببینه :دی
و باز جالب ترش میدونین چیه ؟؟؟؟ نمیدونم رابطه ی ماشین و کارواش و بارون چیه ... فقط انقدر میدونم که هر زمانی ماشینمون میره کارواش بارون میباره و اونو دقیقا به گند می کشونه :دی
- پنجشنبه ۹۱/۱۲/۱۷