گنج من ...
+ یه روزهایی خیلی درد به همراه داره . درست مثل همین روزهای سرد اسفندماه .........
این روزها ذهنم عجیب درد داره !
.
.
.
.
می نشینم اینجا . . .
کنار دلتنگی هایم . . .
قلم در دست میگیرم و می نویسم . . .
اولین قافیه هنوز بی پایان است که تو (!) در تک تک واژه هایش حضور می یابی . . .
* آوا
+ بچه تر که بودم خونه ای داشتیم با حیاطی وسیع ! برای خودمون نبود ولی خب دوره ای از زندگیم اونجا سپری شد . یادمه یه روز یه تیکه کاغذ رو برداشتم و روش نقشه ی یک گنج رو کشیدم . و بعد کاغذ رو مچاله و خیس کردم و وقتی خشک شد بی شباهت به یک نقشه ی ولقعی و زیر خاکی نبود :دی
یه روز دست به کار شدم . اول غروب خورشید بیلچه ی باغبونی باباجونُ برداشتم و رفتم سراغ گنج . . .
شنیده بودم که همیشه وقتی کسی دنبال گنج میره وقتی گنج بی نهایت بهش نزدیک میشه یه حیوون نگهبان هست که بهش اجازه ی دسترسی رو نمیده و از گنج محافظت میکنه . . .
یه ساعتی کندم . بیل زدم و خاکُ زیر و رو کردم . نمیدونم تا چه عمقی کندم ولی یه وقتی دیدم یه مار تو گودالی که ایجاد کردم چنبره زده . ترسیدم و فرار کردم . . .
حالا بعد این همه سال به این فکر میکنم که نکنه واقعا اونجا گنجی پنهان بوده که من راحت ازش گذشتم . . .
+ الان دقیقا دلم یه نقشه ی گنج میخواد و یه جزیره ی بی نام و نشون . . . من صاحب اون گنج بشم ولی با اون همه ثروت هرگز نتونم دل از جزیره ی خودم بکنم . . .
+ بعضی دردها رو باید فقط و فقط خودت تحمل کنی تا محکوم نشی . . .
- دوشنبه ۹۱/۱۲/۱۴