MeLoDiC

نفسای آخر شوالیه ی من :-( :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

نفسای آخر شوالیه ی من :-(

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۴۶ ب.ظ



ماهی کوچولو در حال جون دادنه ! آخرین نفساشو میکشه و من و یاس به شدت حالمون گرفته ست . 

یاسی حتی اشک هم ریخت و همش میگه بابایی یه کاری کن که ماهی من نمیره :-( 

من روزها گاهی شده یه ساعت نشستم و باهاش حتی حرف زدم و وقتی انگشتم رو به بدنش میزدم از جاش تکون نمیخورد ... حالا ولی میترسه و فرار میکنه و یهویی یه جا ثابت می مونه .  وقتی ظرف غذاش رو به لبه ی تنگ میزدم هر کجا که بود خودش رو به سطح آب می رسوند و با جهش های خاص خودش غذا میخورد ....

الان ولی نه می بینه و نه میشنوه . سه روزه چیزی هم نخورده . چشماش به شدت ورم کرده و یکی کمتر و یکی بیشتر ......... 

راستش ! یه جور همدم بوده برام که دارم از دستش میدم و واقعا حالم گرفته :(((((((

تو رو خدا اگه راهکاری برای زنده نگه داشتن ماهی کوچولوم دارین بگین . شاید بتونم کمک کنم به زنده موندنش :(((((((

.

.

.

.

ادامه نوشت ...

ماهی کوچولو فعلا در تلاشه برای زنده بودن . امروز از دخترداییم محلول ضدعفونی رو گرفتم و کمی تو آب ریختم . تو نت هم سرچ کردم و دلایل بیماری رو مطالعه کردم . یه سری راهکار درمانی هم داده بود که در حال حاضر با توجه به تعطیل بودن مراکز خرید فقط تونستم به ریختن نمک در آب اکتفا کنم . نسبت به صبح خیلی بهتر شده . ورم چشماش هنوز پابرجاست ولی از نظر حرکت و ورجه وورجه کمی بهتر شده . اگه بتونه تا فردا زنده بمونه بعد از بیمارستان میرم دنبال دوا و دارو . ایکاش بتونه تحمل کنه . 

یه بار یادمه یه پستی گذاشته بودم در مورد سد فروش ماهی ها و نحوه ی تمیز کردن ماهی ها توسط فروشنده ها . یادمه از اون ساکشن صحبت کرده بودم که یهویی محتویات داخل شکم ماهی رو خالی میکرد .... 

نمیدونم چه کسی این نظر رو داده بود ولی محتوای نظر هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه . نوشته بود من شنیدم ماهی ها حس ندارن و دردُ احساس نمیکنن ...... 

اونروز این حرف اصلا برام قابل درک نبود که ماهی دردُ حس نکنه . امروز مطمئن شدم که ماهی ها هم دردُ حس میکنن . اگه غیر از این بود نباید الان انقدر بیحال میشد و بی حرکت می موند یه گوشه و نه غذایی میخورده و نه تحرکی داشت ... درست مثل خودمون که وقتی خیلی بدحالیم حال هیچ کاریُ نداریم و گاها حتی دیگرون به زور و اجبار تو دهنمون می چپونن تا چیزی بخوریم . 

لازم دونستم شمارو هم از وضعیت ماهیم با خبر کنم . ممنون از اینکه وقت گذاشتین و همراهیم کردین . از راهنمایی هاتون واقعا ممنونم . خیلی ناامید شده بودم ولی الان کمی امیدوار شدم . 


  • جمعه ۹۱/۱۱/۱۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">