در مرخصی بسر می بریم :)
چهار روز مرخصی داشتم و امروز دومین روزش بود که رو به پایانه ! قصد داشتم یه مسافرت مجردی سه چهار روزه برم که نشد . ممکن نبود ! بی خیال مسافرت شدم و تصمیم گرفتم همینجا باشم ولی کمی به خودم فرصت بدم لذت ببرم .
این شد که بنده دیشب طی یک حرکت ژانگولری سوویچ ماشین رو برداشتم و زدم به دل خطر و رفتم محل مادری . دیشب رو خونه ی یسنا اینا بودم . زندایی رفته مشهد و یسنا به اتفاق داداش کوچیکه و اسما بودن . منم که به جمعشون اضافه شدم :دی
بارون هم گوشنواز و چشم نواز همراهیمون کرد .
تا ساعت 03:20 داشتیم فیلم میدیدم :دی ! بعد هم خوابیدیم و صبح به اتفاق دخترها رفتیم چهارشنبه بازار و کمی پول خرج کردیم ( برای شکم البته ) طی همین حرکت بسی ناجوانمردانه م محمد و یاسی امروز صبح مجبور شدن با آژانس برن مدرسه :دی
ظهر ساعت 12:30 به اتفاق اسما رفتیم دنبال محمد و یاسی :) آی خوش گذشت . تا حالا انقدر ذوق نکرده بودم :دی !
بعد از ناهار اومدیم خونه و من تندی دوش گرفتم و کمی ظاهرم رو مرتب کردم . محمد هم تو این فاصله یاسی رو برد کلاس موسیقی . امروز برای اولین جلسه همنوازی ویولن و تنبک داشتن !
و بعد منو رسوند خونه ی مریم جونم :-*میخواستم مریم جون رو به یک فنجان چای در خیابان هفتم دعوت کنم که اینبار خودم دعوت شدم :دی هنوز فرصت هست . نه ؟ دو ساعت بودن در جوار دوست مجازی واقعی تر از واقعی کلی انرژی مثبت بود که نصیبم کردم:)
هنوزم سرشار از انرژی مثبتی هستم که از نگاه مهربون و تن صدای پر از ذوقش جذب کردم :)) ایکاش باز فرصتی فراهم بشه تا با هم باشیم .
بعد هم که محمد اومد دنبالمُ برگشتیم خونه ! میگفت مربی تنبک از پیشرفت یاس شدیدا متعجب شده بود . ( ساز یاس رو ازش خریده بودیم . روزی که داشتیم می خریدیم میگفت اوایل کار خیلی خیلی سخته ولی امروز که نوازندگی یاس رو دید کلی ذوق کرد و تشویقش کرد ) حالا قراره تا تاریخ 22 بهمن هر چهارشنبه برن برای تمرین همنوازی و بعد تو تاریخ مذکور اجرا داشته باشن :) بابا مشهور شدیم و خبر نداریم ! امضا میخواین از الان بدیم خدمتتون . دو فردای دیگه کسیُ نمی شناسم . گفته باشم !
بعد از اینکه اومدم خونه کمی در مورد بلاگفا برای محمد کلاس خصوص گذاشتم . الانم ایشون لرز به همراه تب داره که کلی قرص دادم بهش و خورد و خواب رفته ! شدیدا هم بدنش داغه و هر چی اصرار کردم که بریم دکتر قبول نکرد :( ایکاش زودتر خوب شه :(((
خب این دو روزمون به این ترتیب گذشت . حالا یه چیزی رو اینجا می نویسم تا ببینم برای فردا میتونم عملیش کنم یا نه ! دوست دارم برم سی نما :دی
- چهارشنبه ۹۱/۱۰/۰۶