حیلت رها کن عاشقا ...
+ صفحه ی وبلاگم که باز میشه چند ثانیه طول نمیکشه تا صدای ملودی پخش بشه تو فضای ساکت خونه ...
چشمامُ می بندم !
دستم رو میبرم لابه لای موهای نازک و شکننده م ! و با دو تا آرنجهام تکیه میزنم به میز !
لبام می لرزن . قلبم تندتر میزنه ! حس میکنم به ابروهام گره ای افتاده ای ......
لرزش چونه م رو حس میکنم !
آروم چشمامُ باز میکنم ...
یه قطره اشک از روی گونه هام غل میخوره و در نهایت میفته روی زانوهام که بدون پوشش هستن ...
دقیقا شدم مثل یه رباط . رباطی که براش یه برنامه ی روزانه ریختن .....
دلم میخواد کمی برای خودم باشم . فقط کمی ....
لابه لای دردهام یاد فایل تصویری " حیلت رها کن عاشقا " میفتم ! یاده عشق بازی نوازنده و سه تار ... یاد حرف ندا که میگفت " دیدی چطور با سه تار بازی میکرد " یه لبخند میشینه روی لبم ! ایکاش میشد با این دل تنگم عشقبازی کنم .
+ دیشب "هیچکس" تماس گرفت . گفت دنبال یه فرصتم که جور شه بیام پیشت !
میگفت دلش برای من تنگ شده . دل من هم ...........
+ دلم گرفته ! به آرامش نیاز دارم . هی میخوام به این احساس کوفتی بها ندم بعد میبینم نه ! به محض اینکه تو فکر فرو میرم باز بغض میکنم . باز اشک میریزم . باز ....
- شنبه ۹۱/۰۹/۱۸