MeLoDiC

چهارشنبه هارو خیلی دوست دارم :× :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

چهارشنبه هارو خیلی دوست دارم :×

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۸۹، ۰۱:۵۷ ب.ظ


امروز ستاد بودیم و جوونایی که میخواستن برن سربازی اومده بودن واسه واکسن مننژیت ...

من موندم این آقایونی که این همه ادعای شجاعت و نترس بودن دارن چطور میشه که از تزریق یه سرنگ ۲ سی سی می ترسن ؟ 

روز خوبی بود و می شه گفت خوش گذشت

البته یکی از بچه های کلاسمون واسه خاطر یه بی توجهی دچار حادثه شد و اومد واسه واکسن هپاتیت ...

امیدوارم که براش اتفاقی نیفته 

امشب قراره حباب با آبجیش برای شام بیان خونمون 

محمد داره آماده میشه که بره محل و بعدش هم ماشین رو ببره نشون بده تا داشبوردش رو درست کنن

هنوز شماره ی خیلی از بچه هارو ندارم و تند تند واسم اسمس میاد و من نمیدونم اونا کی هستن  

برای فردا قراره مطالب بازدید از مدرسه رو ببریم برای استاد تا ببینه و تائیدشون کنه  

یعنی میشه این کارورزی بهداشت زودتر تموم شه ؟؟؟ 

یاس نشسته و داره سریال خوش نشینها رو تماشا میکنه ...

 


  • چهارشنبه ۸۹/۰۸/۱۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">