من ! آوا ...
خوبی زندگی های آپارتمانی میدونی چیه ؟؟؟ اینکه همین حالا در یکی از این آپارتمانهای اطراف ما در واحدی مراسم بزم و شادیه و از ترانه هایی که اجرا میشه مشخصه مراسم نامزدی باید باشه . و تو (من ) هرگز نمیتونی بفهمی تو کدوم آپارتمان چه خبره ! و این برای منی که اهل سرک کشیدن نیستم بسیار حس خوشایندیه :)
صدا بقدری بلنده که ضربه میزنه به قلبم . انگار بطور مداوم مشت می کوبن به پشتم . درست پشت قلبم !
خواننده هم میخونه ! " تو امشب گل نازی ... " و من تمامی روزنه های موجود در اتاق را با آخرین تلاشم پر میکنم تا این ترانه وارد خلوتم نشه . از لابه لای فایلهای ترانه هام ترانه ای رو انتخاب میکنم ... و کلیک که میکنم این میشه نوای ساعات تنهاییم !
"اشکامو هدیه میکنم / به جاده ی جداییمون / به التماس آخرم / دو واژه ی "نرو - بمون " / اشکامو هدیه میکنم / به رفتنت بدون من / به تلخیه این واقعه / حادثه ی " جدا شدن " / اشکامو هدیه میکنم / به قاب عکس رو به روم / قطره به قطره می چکم / تا بشکنه بغض تو گلوم / حس میکنم بی اختیار / این همه عکس و یادگار / حریف رفتنت نشن / میری به رسم روزگار / اشکامو هدیه میکنم / به این ترانه ، این صدا / به اینکه تو اول راه / قصه رسید به انتها / حس میکنم بی اختیار / این همه عکس و یادگار / حریف رفتنت نشن / میری به رسم روزگار... "
+ از دیروز ظهر باز تنها شدم . البته عصرکار بودم . محمد رفته کپورچال ! یاسی هم خونه ی مامان . منم که ساعت 20:10 از بیمارستان برگشتم خونه . دیشب بدون شام خوابیدم ، طبق معمول . امروز ولی برای خودم ناهار آماده کردم . مرغ ترش که از قبل داشتم و کمی هم برنج دم کردم . دلم میخواست یه پیاز بردارم و با مُشت بکوبم تو سرش تا مثل این فیلمهایی که توی " کوچه پس کوچه های پایین شهر " ساخته میشه به چند تیکه تقسیم شه و بعد با تموم ذوق و هوسم بخورم . ولی درست تو لحظه ی آخر پشیمون شدم ! وقتی یادم اومد بعد از خوردن پیاز از بوی اون کلافه میشم و صد در صد پشیمون میشم و چه بسا کلی فحش نثار هوس خودم کنم :) برای همین به ترشی فلفلی که داشتم قناعت کردم و الان تموم دهانم در حال سوختنه از بس تند بود :)
شما هم به این فکر کردین که چطور شد که دیشب آوا غُر نزد ؟؟؟
+ دیشب خوابی دیدم . میدونم تا صبح درگیر بودم ولی از وقتی بیدار شدم نمیتونم بخاطر بیارم موضوعش چی بوده ! شاید بهتر باشه خودم رو توی بیداری درگیرش نکنم .
* مرا از لابه لای ناگفته هایم بخوانید ، نه از آنچه که می بینید و میخوانید ... !
- جمعه ۹۱/۰۷/۱۴