تعطیل است ...
می دانی ؟
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
" تعطیل است "
و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت لبخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند .
آن وقت با خودت بگویی
بگذار منتظر بمانند ...
" حسین پناهی "
+ داشتم تو لینک یکی از دوستان برای خودم سرک میکشیدم ! ( یه گردش خیلی خیلی آروم ) یه وقتی دیدم از اینجا سر در آوردم ! تمامی نوشته هاش رو خوندم . نوشته های هر دو نویسنده ...
نمیدونم ازم راضیه که اینجا در موردشون مطلبی گذاشتم یا نه ! اگر کامنتهاش فعال بود بی شک براش می نوشتم و ازش اجازه میگرفتم . ولی خب امکان نظر دهی برام نبود .
نمیشه به واسطه ی چند تا پست کسی رو قضاوت کرد . اصلا نه من و نه هیچ کس دیگه ای حق نداره دیگرونو ! افکارشون رو ! اعتقاداتشونو قضاوت کنه . اونم وقتی که از هیچ چیز با خبر نیستیم . ولی واقعیت رو بخواین دلم سوخت . دلم گرفت وقتی دیدم گاهی لابه لای کلمات ، دنیایی درد موج میزنه .
الانم اینارو نگفتم که شماها مجبور به خوندن اون نوشته ها شین یا حتی از سر کنجکاوی به اونجا " که خلوت کسی هست که عاشقونه برای عشق خودش می نویسه بدون اینکه اونو کنار خودش داشته باشه " سرک بکشید ! اینارو نوشتم برای دل خودم .
+ اینم فال امروزم ...
راستی ! دقت کردین خیلی وقته دیگه از روزمرگیهام نمی نویسم ؟؟؟ حتی ننوشتم پریشب افطار مهمونهای عزیزی داشتم !!! که این روزها چی شده و چی نشده !!!
خیلی وقته وبلاگم از حالت روزمرگی در اومده . دلم میخواد براش یه عنوان جدید بذارم . عنوانی که به دلم بشینه ولی ذهنم خسته تر از اینه که برام پیشنهادی داشته باشم . امداد می طلبیم !
+ وقت کردین اینجا رو بخونین ! نمیخوام چیزی بگم ! حتی نمیخوام شما هم چیزی در این مورد بگین . ولی ایکاش اوناییکه این روزها جهت غارت اموال مردم با شعار " کمک " راهی این مناطق شدن کمی خجالت بکشن ! درد میدونی چیه ؟؟؟ اینکه نه احساس " گناه " داشته باشی و نه حس " شرمندگی " ! چه در مورد معبود و چه در مورد بنده هاش ... باقی حرفها رو میذارم گوشه ی دل خودم تا همونجا در خفا باقی بمونه !
- سه شنبه ۹۱/۰۵/۲۴