:)
* کـارای مربوط به سوء پیشینه هم تموم شد . از ساعت 5 صبح به اتفاق باباحاجی و مامان رفتیم نوبت گرفتیم . اولین نفر بودم . تا ساعت هشت که شروع به کار کنن تو ماشین نشستیم و حرف زدیم و چای خوردیم . تو این هوای سرد غافلگیر کننده چای داغ و نون سنگ تازه واقعا چسبید . از ساعت 5 تا نزدیکای هفت و نیم 38 نفر اومدن . باورم نمیشد که اون خانمی که پنجشنبه ای بهم میگفت تا ما بیایم وقتها پر میشه واقعیت رو گفته باشه . حقیقتش فکر میکردم که کمی پیازداغشُ زیاد کرده ولی امروز به چشم دیدم که 38 نفر اومدن و زمان شروع به کار منشی گفت فقط تا نفر سی اُم بمونه و باقی برن فردا بیان :(((
روال کار هم میشه گفت کمی پیچیده و سخت بود . مخصوصا وقتی باید اثر انگشت تک تک انگشتان دستُ میگرفتن . انگشت وسطی دست راستم بازی در آورده بود . طوری که از این همه تکرار شرمنده شده بودم ولی خانومه می خندید و میگفت تو خیلی خوب همکاری میکنی . این مشکل قابل ِ حله نگران نباش . خلاصه این حساسیت وامونده اونجا هم خودشُ حسابی نشون داد و قدرت نمایی کرد . در نهایت تو برگه ی توضیحات ثبت شد که دو تا از انگشتام دارای حساسیتِ پوستیه :(
برای ساعت 9 به سمت خونه حرکت کردیم . بین راه از چند تا باجه ی اطلاعاتی درخواست سفته کردیم که اون مبلغی که مد نظرمون بودُ نداشتن . خلاصه بعد از کلی گشتن مقر سفته ی مورد نظرُ پیدا کردیم :) یه گره ی کوچیک هم واسه تکمیل مدارک تو کارم افتاده که به امید خدا فردا توسط محمد این گره هم باز میشه . شکر !
** نـیازه بگم چقدر دلم هوای خونواده مُ کرده ؟؟؟
- يكشنبه ۹۴/۰۲/۰۶