همین و بس ...
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۸ ب.ظ
نگاهم به آسمان
برای جستن ...
برای رفتن و پر کشیدن
برای آسمانی شدن
پاهایم ولی
اینجا در بند است
رهایم کن ...
*آوا
+ خواستم مهر سکوت را بشکنم و بنویسم ! قبل از هر چیز مرورگرم بازی در آورد و بعد هم گوشیم که محتوی چند عکس از خواستنی ترین نقاط بهشت روی زمینه ! منو بازیچه ی خودش کرد.
حالا این من ! آوا ! لج کردم و قصد ندارم بنویسم که این روزها گاهی مثل یک پرنده بودم و گاهی همچون یک مترسک با دستانی باز منتظر یک پناه .
+ تنها همین و بس ....
+ تعلق که نداشته باشی ، به جایی ، کسی و چیزی ! تمام شدنت راحت تر از آنی می شود که گمان می بردی ...
- سه شنبه ۹۱/۰۳/۲۳