بازگشت به خانه ...
+ نیمه های شب حدود ۰۱:۳۰ بود که رسیدیم خونه :)گوش درد داریم بسی ... :((( هی وای ! داغونم . امروز صبح تصمیم داشتم برم درمانگاه ! آخه اینجا روزهای پنجشنبه و جمعه مطبها تعطیلن ! اونم که از اونجا که عصرکار بودم دیگه تنبلیم اومد صبح برم بیرون . محمد هم که از صبح با باجناق جانش رفتن سر کار .
گفته بودم یاسی مونده کرج ؟! آخره هفته ی بعد برمیگرده . دلم خیلی خیلی براش تنگ شده :(((
+ دیروز خونه نبودم و از سیستم رهاجون هم حسش نبود که بیام پست بذارم و اعلام کنم که به یاد دارم که دیروز چهارمین زیارت امام رضا(ع) هست و از یاد نبردم . اتفاقا داشتم به این فکر میکردم که ممکنه " لاله و عروسک کوکی عزیزمون " همدیگه رو دیده باشن یا نه ؟!
+ امشب خونه ی خاله جون مهمونیه . فامیلهای عروس خانمُ دعوت کردن خونه شون . امشب دیگه عروس خانم کلی احساس خوشی بهش دست میده که در جوار اقوام در منزل پدرشوهر میشینه و حس تنهایی و غریبی نداره :دی
+ تصمیم دارم اگه بشه سایت راه بندازم و از وبلاگ نویسی کمی ترقی کنیم :دی . ولی هنوز زیاد جدی نیست . اگه چیزی در موردش میدونین برام توضیح بدین . از نحوه ی خریدش گرفته تا هر چیزی که به نظرتون ارزش گفتن داره . اگر سررشته هم نداشتین اشکال نداره . چون تازه میشین مثل من :)
- پنجشنبه ۹۱/۰۳/۱۸