حذف وبلاگ روزمرگی ها ...
چند شب قبل خواب دیدم که از این بخشی که هستم منو منتقل کردن به یه بخش دیگه :( خیلی حس بدی بود . رفتم پیش سرپرستار فعلیمون و بهش میگم " برای چی درخواست جابه جایی منو دادین ؟ " با گریه !
اونم باهام گریه میکنه و میگه " دست من نبود . مترون این طور صلاح دیده "
وقتی از خواب بیدار شدم تو شوک بودم . وحشت اینکه بعد از این چند ماه که هم با بخش و هم با پرسنل بخش یکی شدم و حالا به هر دلیلی بخوان منو جابه جا کنن وحشت بدی به جونم انداخته بود . بخصوص اینکه از خوابهای خودم گاهی خیلی می ترسم !
اونروز با ترس وارد بخش شدم . همش منتظر بودم که یکی بیاد و بهم خبری بده از اینکه برای ماه جدید باید برم به یه بخش دیگه . به محض اینکه وارد تریتمنت شدم یکی از همکارام بهم گفت " آوا خبر داری فلانی رو دارن انتقال میدن به یه بخش دیگه ؟ " تعجب کرده بودم ! گفتم " نهههه " من خواب دیدم منو منتقل میکنن . خندید گفت " خانوم ... (سرپرستارمون ) عمرا نمیذاره تو بری یه بخش دیگه "
خلاصه که شکر خدا این خوابم اینطوری تعبیر شد و یکی از پرسنل که کم کار بود به درخواست سرپرستارمون به یه بخش دیگه انتقال داده شد .
حالا چی شد که بعد از این چند شب یهویی اومدم خوابمُ تعریف کردم !
دیشب خواب دیدم وبلاگمُ حذف کردم . بعد یکی از دوستان که نمیدونم کی بوده اونو ثبت کرده و کلی گله و شکایت که چرا این کارو کردی آوا . جالبش میدونین چی بوده ؟ اینکه نظرات اون پست به شکل عجیبی بیش از اندازه بوده و کلی اسم ناآشنا هم نظر داده بودن و شاکی بودن ...
الان به دو چیز فکر میکنم !
+ اول اینکه من چرا وبمو حذف کرده بودم ؟
+ این خوابم چطور میخواد تعبیر شه ؟
تهدید آوا : می کشمتون اگه بخواین وبتونُ حذف کنین :دی
+ دارم یه ترانه گوش میدم ! با این مضمون ...
اگر مانده بودی تو را به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم ! به شبهای غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ! ز تو می نوشتم تو را می سرودم ...
- پنجشنبه ۹۱/۰۱/۳۱