Expire شد :(
وقتی دستام در حال لرزیدن بود و از درد کمر و مچ دست به خودم می پیچیدم و روووووم نمیشد تو چشمای همراهان صبور اون بیماری که تموم امیدشون بعد از خدا به تلاش من و همکارم بود ولی نتونستیم امیدشون رو جواب بدیم ، نگاه کنم ! تو تنهایی و وحشت اون لحظات ، دلم یه آغوش گرم میخواست که دستاشو باز کنه و من رو تو بغلش بگیره و خیلی آروم تو گوشم زمزمه کنه " آوا تو کارتُ تموم و کمال انجام دادی ! " و با این حرف یه آرامش واقعی رو بهم ببخشه تا وجدانم آروم بگیره که من هر کاری که باید انجام دادم و هر چی در توانم بوده به کار بستم تا بیمار زنده بمونه . ولی در نهایت من موندم و مردی که خیلی آروم به خواب ابدی رفت .
شیفت شبکاری سختی داشتم . خیلی خیلی سخت ! الان هنوز هم کمرم درد داره و هم دستام ! هر چی تلاش کردیم به نتیجه ی مطلوبی نرسیدیم .
روحش شاد !
+ همیشه از این می ترسیدم که روزی نگاه دیگرون به دستهای من باشه تا بتونم واسطه ی معجزه ی خدا باشم ! دیشب این اتفاق افتاد و من شرمنده شدم . نشد ... اولین فوتی که من تو تیم احیای قلبی - ریوی ش بودم . ایکاش آخری باشه :(
- سه شنبه ۹۱/۰۱/۱۵