MeLoDiC

شب مهتاب ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

شب مهتاب ...

پنجشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۰، ۰۴:۵۷ ق.ظ


یه تعداد فلوچارت باید طراحی میکردم واسه بخش ! امشب برای اولین بار نشستم و بعد از کلی کنکاش خلاصه فهمیدم باید چیکار کنم ! تمومشون کردم و برای صبح تحویل میدم . امیدوارم که ایرادی نداشته باشه !

دیروز مراسم عقد خصوصی خیلی خوب برگزار شد . هر چند "هیچکس" خیلی ناراحت بود از اینکه دوستای صمیمیش بهش کمک نکردن و خیلی کمی و کثری تو مراسم عقد داشت . وقتی بغض کرده بود و میگفت " کسی هیچ کاری واسم نکرد " واقعا دلم سوخت . منم که شب قبلش شب کار بودم و بعد هم که اومدم خونه دریغ از اینکه یه دقیقه چشم رو هم بذارم . ظهر هم رفتم اونجا و علیرغم اینکه شدیدا سر درد داشتم تا ۱۹:۰۰به هر شکلی بود موندم و بعدش برگشتیم خونه بدون اینکه شام بخورم خوابیدم . هنوزم چیزی نخوردم ...

ساعت ۲۴:۰۰ از خواب بیدار شدم و از اون زمان به اینور پشت سیستم نشستم و کارهای بخش رو انجام دادم .

یهویی دلم خواست برگردم به پارسال و دقیقا همین روز ! و این شد " پستی " که پارسال نوشته بودم ! خوندمش و کمی به اون روزها فکر کردم ... یادش بخیر . دقیق یه سال گذشت

+ واسه سه روز اول عید درخواست مرخصی داده بودم که موافقت نشد . جدا از اینکه شب عید شیفتم روز عید هم شیفت هستم و همینطور روز سیزده ! هر چند دیگه واسم مهم نیست . ولی دوست داشتم شب عید حتما برم مزار ... اینم که نمیشه !  

صبح قرار بر اینه که بیان و پرده ی هالُ نصب کنن و از الان میدونم وقتی از بیمارستان برگشتم کلی کار دارم که باید انجام بدم ...

+ ببخشین که گاهی با نوشته هام شماهارو هم درگیر و عصبی میکنم . دوست ندارم توی نت من از دوستانم فراری باشم و جای دیگه با نام و نشون دیگه ای بنویسم . پس خواهشا گاهی که نوشته هام به مزاجتون سازگار نیست کمی تحمل کنید تا رو به راه شم و گرنه بر خلاف میلم مجبور میشم کاملا خصوصی بنویسم . خصوصیه خصوصی و رمز رو به هیچ کس هم ندم !


  • پنجشنبه ۹۰/۱۲/۲۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">