اینم اون خبر خوش...
+ تصمیم دارم امروزم رو با یه فال شروع کنم . نیت میکنم و در کمال تعجب می بینم که این شعر جلوی چشمام باز میشه :) ! یه لبخند به لبم می شینه و این چنین روزم شروع میشه ! ( فال دو روز قبلم باز تکرار شده و من اینو یه تصادف نمیدونم )
+ دیشب شب کار بودم . مسئول شیفت هم بودم و علیرغم تموم استرسی که داشتم شکر خدا شیفت خوبی بود . هر چند پر کار ...
+ چهارشنبه سوری جز مراسم فرهنگ ایرانی هست و به شدت اعصابم بهم میریزه وقتی می بینم اکثرا از اون به نام چهارشنبه سوزی یاد میشه . درسته که حوادث تلخ و زیادی تو این شب رخ میده ولی فکر نکنم همه ی اینا دلیل بشه که اسمشو حتی برای تذکر به چهارشنبه سوزی تبدیل کنیم . به نظرم این یه شروعه برای خدشه دار کردنش ...
+ دیشب اورژانس خیلی شلوغ بود و همکارای آزمایشگاه میگفتن چیزی که این همه سال از رسانه ها فقط دیده بودیم و شنیده بودیم امشب به چشم خودمون اینجا دیدیم . ایکاش ماها جنبه ی خوشی رو داشتیم ...
+ یادتونه گفته بودم با یه خبر خوش برمیگردم ؟ یادتونه گفته بودم شاید برای شما زیاد جالب نباشه ؟!
و اما خبرم ...
اگه یه رفیق چندین و چند ساله داشته باشین که همدمتون باشه ! که مثل یه خواهر بهتون نزدیک باشه ! که انقدر باهاش صمیمی باشین که وقتی درد داره به تو بگه و حتی وقتی مریض باشه از تو بخواد به دادش برسی و ببریش دکتر ! که وقتی کتف و دستت درد میکنه بشینه و با تموم خستگی هاش دستات رو ضماد کنه و ماساژ بده ! که وقتی معده ت درد داره ساعت ۲۴:۰۰ از خونه شون آمپول و قرص بیاره و پیشت بمونه که یه وقتی تنهایی بیشتر از اون اذیت نشی . که وقتی گوش هات عفونت داره میاد و مجبورت میکنه که بری دکتر و باهات می مونه تا ببینه دستور دکتر چیه ! که نیمه شب از خواب بیدار میشه و تو گوشت قطره میریزه و هزار هزار لطف دیگه ای که " نه از سر وظیفه " بلکه همش از روی محبت باشه برات انجام بده . بعد وقتی می شنوی همین رفیق ! همین خواهر ! همین همدم ... داره ازدواج میکنه و باز می بینی جای خواهری که هیچ وقت نداشته تو رو مد نظر داره تا حتما سر عقد خصوصیش حضور داشته باشی و با تحکم خاصی میگه " آوا میای اگر نه می کشمت " شما باشی خوشحال نمیشی ؟؟؟
پس بهم حق میدین خوشحال باشم یا نه ؟؟؟
درسته ! " هیچ کس " عزیزم امروز قراره سر سفره ی عقد بشینه و من ( آوا یا به روایتی همون everybody ) واقعا خوشحالم .
+ برای خوشبختیش لطفا دعا کنین . اینم اون خبر خوش من !
+ دیروز نت نداشتم ! با پشتیبانی ای دی اس الم تماس گرفتم گفت حجم تموم شده . برام شارژ کرد و قرار بر این شد که من آنلاین پرداخت کنم . از خدا که پنهون نیست ! از شما چه پنهون که وقتی خواستم وارد شبکه شم رمز رو به کل یادم رفت . هی از من اصرار و از شبکه انکار . در نهایت پس از پنج بار تلاش بی وقفه بنده مسدود شدم ... ذهنم این روزها اصلا آزاد نیست . حتی امروز برای ورود به وبلاگ هم دچار مشکل شده بودم . کلی دو طرف سرمُ تو دستام نگه داشتم و تمرکز کردم تا رمز یادم بیاد . به نظرتون من آلزایمر دارم ؟! :(
- چهارشنبه ۹۰/۱۲/۲۴