باز هم قصه از اول شروع شد ...
+ از آنجایی که بنده و جناب محمد و صد البته خانواده ی گرام این جانب زیاده از حد از بیکار بودن متنفریم به همین دلیل زلزله ای در منزل ایجاد نموده ایم و طی یه حرکت بسیار بسیار ناب یهویی خونه رو زیر و رو کردیم . اون دفعه ای یادتونه خونه و زندگیم در چه وضعی بوده ؟ الان بدتر شده و من همچنان در تمام این ساعات مشغول ثبت این رویداد ویژه در وب خود می باشم .
یعنی الان یه هواپیمای توپولف راهشو کج کنه و سر از خونه ی ما در بیاره مطمئنا هواپیماست که در این مصاف نابرابر درب و داغون می شه ! نه منزل ما :))) آخه از این بدتر نداریم . باور کن ...
تشویقم کنید لطفا :)))
اتاق خواب رو خالی کردیم و وسایلش رو ریختیم تو هالی که تازه مرتبش کرده بودیم و امروز محمد دیوار و داخل کمد دیواری رو بتونه کاری کرده و سمباده کشید و برای فردا هم انشالله رنگ کاریش تموم میشه و من الان دقیقا در مرکز این ریخت و پاش هستم و اگر همت عظمایی داشته باشم و رم ریدر رو پیدا کنم چند عکس از این حادثه ی شوم میگیرم تا تصویری هم سیاحتی بر منزل زلزله خیز ما داشته باشید .
+ مامان به اتفاق رهاجون امروز بعد از ناهار اومدن و در این خرابکاری حسابی مارا یاری نمودند . میلاد هم بود و هر از گاهی میرفت تو کوچه و از این نارنجک ها می ترکوند . به قول مامانی بُمب :)))
+ یاسی به اتفاق مامانی رفت خونه شون . امروز صبحکار بودم و فردا هم همچنین ! خدا به داد برسه .
- پنجشنبه ۹۰/۱۲/۱۱