MeLoDiC

:) به نظرتون دیوونه شدم ؟ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

:) به نظرتون دیوونه شدم ؟

چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۵۴ ب.ظ


شنیدین میگن " حرف حرف میاره " ؟ حالا شده کار من !

پست قبلی رو داشتم مرور میکردم رسیدم به کلمه ی " بومرنگ " ! ناخودآگاه یاده " پارک وی " افتادم ! و پشت بندش یاده " سینما " ! و بعد هم فیلم "جیغ " حالا ربطشون به هم چیه ؟!

اون زمونهای خیلی خیلی دور " چیزی در حدود ۱۸-۱۹ سال قبل " :) با عمو و زن عمو و خونواده رفته بودیم پارک ! همینجور برای خودمون مشغول والیبال بودیم که یهویی دیدم پس سرم درد گرفت و از شدت درد در حال انفجار بود . اصل بازی بومرنگ اینه که بره و برگرده ! ولی یه آقا پسری داشته بازی میکرده و وقتی بومرنگ رو پرتاب میکنه میره و برنمیگرده که بماند . از قضای روزگار آوای بدبخت سر راه بومرنگ سبز میشه و بومرنگ هم با سر آوا مواجه میشه و گریه های دردناک آوا و التماس های اون آقا واسه بخشیده شدن و غُر زدنهای عمو و مامانم به جون اون بدبخت فلک زده که " مگه کووووووووووووووری " ؟! :)

حالا چرا " پارک وی " ؟! خب معلومه دیگه این اتفاق تو پارک وی برام پیش اومد :)))

لابد چه ربطی به سینما داشته ! نه ؟ خب یادمه اولین بار که فیلم " پارک وی " رو دیدم تو سینما بوده اونم به اتفاق خواهر شوهر کوچیکه م و آبجی بزرگم و پسرش ! حالا چرا این موضوع یادم مونده ! واسه اینکه اونروز تو سینما فقط ما چهار نفر بودیم و بقدری وحشت تو جونمون افتاده بود که اصلا نفهمیدیم هنرپیشه ها چیکار دارن میکنن . تصور کنین ! یه سینما بود و ما ! بعد متصدیش وقتی میخواسته بره تو اتاق تا حلقه ی دوم فیلم رو بذاره باید از جلوی ما رد میشد وقتی یهویی وارد شد و چراغ قوه زد تا مسیرو ببینه دقیقا یاده " فیلم جیغ " افتاده بودم !

حالا فهمیدین ربطشون به هم چی بوده ؟ :))))))

الان به گمونتون آوا خلُ چل شده . نه ؟ دروغ نگید خواهشا . صداقت همیشه چیزه خوبیه عزیزانم ! :)

دیشب یاسی اینو درست کرد

از اول تا آخر همش میگفت جای عمه خالی ! ( منظور از عمه " حباب " بود ) :)

آخه ما کلا تو فامیل هر کدوم با یه چیزی خودکشی میکنیم . البته گاهی با چند چیز !

مثلا من با : آش ، ماست ، بستنی و خورشتی به اسم بادمجون کباب که مخصوص خودمونه :)

و یا مثلا یسنا با موز :)

و از این بین حباب هم با کاکائو :)

به دوستان عزیزم توصیه میکنم که پست قبلی رو حتما بخونن ! حتی شما دوست عزیزی که حوصله ی نوشته های منو نداری ! خیالت راحت اون مبحث از خودم نیست پس مطمئن باش ارزش خوندن داره :)


  • چهارشنبه ۹۰/۱۲/۰۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">