خسته از یه شب کاری پر درد سر !
+ امروز تولد دوست خوبم " مهسا "ست ! اولین دوستی که تو دوران دانشجویی باهاش آشنا شدم و الحق و الانصاف تا آخرین روز هم ازش هیچ بدی ندیدم ! از اون دست افرادی هست که فقط تو ذهنم خاطرات خوب و خوش هک کرده !
به محض اینکه فارغ از یه شب کاری واقعا خسته کننده رسیدم خونه اولین کاری که کردم این بود که یه اسمس بهش بدم و بهش تبریک بگم ! اما اگه شما جوابی دریافت کردید منم دریافت کردم :)
مهساجون تولدت مبارک !
+ مشکلم همچنان پابرجاست ولی دیگه نمیخوام ذهنمو اذیت کنم . امید زیادی دارم که حل میشه . انشالله که امیدم ناامید نشه . احتمالا فردا مشخص میشه ! :)
+ امروز صبح وقتی از بیمارستان خارج شدم دیدم تموم خیابونا بسته هست و این در حالی بود که پاهام دیگه هیچ کششی برای برداشتن "حتی" یک قدم بیشتر رو نداشتن ! تو دلم خیلی چیزها گفتم ... !خیلی !
وقتی دقایقی که جلوی بیمارستان معطل موندم سپری میشد قیافه ی م*ض*ح*ک آدمی که راه رو بسته بود و هی نیشخند میزد بیشتر لجمو در میاورد . حتی ذره ای حس عذاب وجدان تو چهره ش ندیدم .
+ به لطف سه تا از بیماران ! دیشب یه شب کاری پر درد سری رو تجربه کردم . جونشون سلامت :))
- شنبه ۹۰/۱۱/۲۲