ماجرایی داریم برای خودمون
دوستان یه سئوال ... این قالب فعلی چند وقت پیشا مشکلی داشت برای همین یه مدت کنار گذاشته بودمش . میخوام بدونم حالا که مجدد اینُ گذاشتم وبلاگ برای کسی ناقص باز نمیشه ؟ یا به صفحه ی دیگه ای هدایتتون نمیکنه ؟ اگه مشکلی داره لطفا اطلاع بدین تا عوضش کنم .
* یـ عنی اگر من بابت هر کدوم از این ثبت نام های سوبسید سابق ( بهش چی میگن ؟ رایانه ؟؟؟ :دی بذار من بنویسم رایانه ، ولی شما چیز دیگه بخونین ) مبلغ 3500 تومان دریافت میکردم درست در همین لحظه می تونستم به نام خودم یک دستگاه ویلا در سواحل عاج خریداری کنم :))))))))))))))) تا بحال انقدر گوشیم زنگ خور نداشت که این دو سه روزی داره( البته دقیقتر بگم نصفه شبها . اینش جالبه که مامان خانم دم به دقیقه میگه چرا انقدر سریع تلفنتُ اشغال میکنی . حالا اینارُ که میگه یه نفر دیگه هم پشت خطه هاااا ) :))))) ولی خب این ثبت نام کردنا لذتی داره در نوع خودش ، وصف ناشدنی . حس میکنم جمله هام کمی پس و پیش شدن :دی
** غروب بعد از بیمارستان به اتفاق محمد رفتیم مزار همکارم . اقوامش و سرپرستار بخشمون با خونواده ش حضور داشتند . همینطور همسر و دختر اون خدابیامرز ... اول که رفتم نیکو به همراه چند تایی از بچه های فامیل کمی دورتر از مزار مادرش ایستاده بود ولی برگشتنی متوجه من شد و با ذوق اومد سمتم و گفت " سلام خاله " بوسیدمش و کلی سفارشش کردم ولی دلم خون بود . مثل همیشه یه لبخند ملیح روی لبش بود و هر چی میگفتم فقط سرشُ کج میکرد و میگفت چشم . دلم براش آتیش گرفت ... در آخر سرشُ بوسیدم و محکم تو بغلم فشارش دادم .... اونم میل جدا شدن نداشت !
- جمعه ۹۳/۰۱/۲۲