می نویسم ... با ذهنی آشفته !
+ خسته ام ! خیلی هم خسته ام !
درست مثل همون وقتایی که ض..دایجون بهم میگه " بَه ! سلام خسته " اوناییکه شنیدن می دونن چی میگم !
فقط یه فرق بزرگی داره ! اونم اینکه جسمی خوبم . تموم خستگی من روحی هست !
این مدت چیزای زیادی برای نوشتن داشتم . البته در قالب روزمرگی ! ولی حس تایپ کردن نبود .
امشبم بی دلیل اومدم و دارم می نویسم .
یه دلیلش اینه که ...
تو دنیای مجازی نت ، خیلی چیزها می تونه وجود داشته باشه .
واقعیت هایی که از شفافیت شیشه و آب هم شفاف ترن . ولی خیلی ها اونارو دروغ می پندارن .
دروغهایی که در قالب واقعیت در میان و خیلی ها تحت تاثیرش قرار میگیرن . غافل از اینکه اونور ماجرا فردی نشسته و به تموم حسهایی که قلقلکشون داده می خنده .
روابطی که گاهی خیلی خیلی صمیمی می شه . به طوری که دلت میخواد این روابط رو به حقیقت تبدیل کنی . مثل دوستایی که واقعا دلم میخواد تو روابط واقعیم به واقعیت در بیان ! حالا خودشون میدونن منظورم به چه افرادی هست .
اینارو چرا گفتم ؟!
دلیلش اینه امروز یکی از وبلاگهایی که میخوندم به حال رکود در اومد و آرشیوش رو بست و با یه جمله ی کوتاه تموم خوانندگانش رو تو بهت گذاشت و رفت ! بهار عزیز ! اگه بازم اینجا میای بدون باز هم اومدم . این بار تو نبودی . اینکه رفتی صد در صد با دلیل بوده . ولی فقط خواستم بگم اولا برات آرزوی موفقیت دارم و دوم اینکه ایکاش باور داشتیم علیرغم اینکه نت دنیای مجازیه ! دوستیهاش گاهی واقعی هستن ... می فهمی حرفمُ ؟! ایکاش برگردی .
+ شب کاری ها داره روحمُ کسل میکنه ! رنگ پوستم به سمت تیره شدن رفته ! چشام هم از هر زمانی بی نور تر شده . تازگیا وقتی میرم برنامه ی شیفتمُ نگاه کنم قبل از هر چیزی به تعداد شیفت های شب کاریم توجه میکنم که چند تاست ! . این به شدت آزارم میده .
+ تصمیم گرفتیم برای فردا هال خونه رو رنگ کنیم . البته من که از صبح زود میرم تا دیروقت سر کارم .
امشب هم موندم هال رو خالی کردم . حالا صدا توش می پیچه و یاسی راه به راه داد میزنه ! از اینکه صداش می پیچه خوشش میاد .
الان دقیقا تو اتاقی نشستم که دور تا دورم پر از وسیله هست ! مجبورم آپ کنم ؟؟؟
+ برای اینکه فرش رو از زیر بخاری بکشیم بیرون مجبور شدیم که کمی بخاری رو به عقب هُل بدیم . مجدد که بخاری رو خواستم روشن کنم انقدر تو فضا گاز جمع شده بود که با صدای وحشتناکی روشن شد . شعله از بخاری زد بیرون ! همینطور از سوراخی که باید شمعکُ از اونجا روشن کرد . همونجایی که پیچ تنظیم شعله هست و دستم روش بود .
در کل خدا بهمون رحم کرد . ترسیدیم . هم من و هم یاس ....
هنوز خونه بوی گاز میده و شعله همچنان نارنجی و زرد می سوزه !
موندم با این همه کار که برا خودم درست کردم ، اونم تو ایامی که یه دونه آف هم ندارم باید چیکار کنم !
- چهارشنبه ۹۰/۱۱/۱۲