حلالم کنید . . .
توجه توجه توجه !
مازندرانیا به هوش / گوش / جوش باشن که ممکنه بازم زلزله رخ بده :)
بابا معروف شدیممممممممممممم رفت ! :)))
ای داد بیدااااااااااد ! حالا من چیکار کنم ؟!
خدایا خودمو به تو می سپرم هوامو بیشتر از هر زمانی داشته باش ! اوکی ؟ :*
هه ! یاده اون داستانی افتادم که میگن تو یه شهری شایعه شده بود که قراره زلزله بیاد و شهر با خاک یکسان میشه . مرد ثروتمندی تموم سرمایه ش رو برمیداره و میره تو دل بیابون تا از خطر زلزله مصون باشه . اونوقت زلزله که نیومد بماند ! در عوض یه مار سمی مرد ثروتمند رو تو بیابون نیش زد و کشت !
حالا شده کار من ! مامان هی زنگ میزنه میگه بیا خونه مون !
ناگفته نمونه که اصلا حس رفتن به هیچ کجا رو ندارم .
میگه حالا که نمیای یه پتو بذار دم دست اگه باز تکرار شد رفتی بیرون سرما نخوری !
میخندم و میگم " مادر من تخت بَن بَخُس " ( تخت بگیر بخواب . یا به روایتی آسوده بخواب ) !
هر چی بخواد اتفاق بیفته میفته ! :)
حالا اتفاقه دیگه ! شاید این بشه آخرین پست از آوا !
به هر حال یه نفس من دارم ُ یکی شما !
بدی ازم دیدین حلال کنید .
وای این پستم شبیه فیلمنامه های بالیوود شده :))))
شاید . . .
- چهارشنبه ۹۰/۱۰/۲۱