صفحه ی سیزدهم . . .
چند وقت قبل یه جایی یه بازی وبلاگی دیدم که خیلی خوشم اومد تصمیم داشتم انجام بدم ولی بعد دیگه یادم رفت !
تا شد امشب . . .
اول بازی رو توضیح بدم !
سرتون رو بچرخونید اولین کتابی که چشمتون بهش افتاد رو باز کنید و در صفحه ی سیزدهم اولین جمله ای که مشاهده میکنید بنویسید !
این بازی نه هیجانی داره و نه بار علمی ! ولی حس تنوع باعث شد که امشب انجامش بدم . ولی چشمتون روز بد نبینه ! الان حباب و یسنا میدونن من هر طرف بچرخم کلاه قرمزی ها دور و برم هستن ! یه روزی ازشون عکش میگیرم تا ببینید ! :)
خلاصه دیدم اگه اونارو حساب کنم اولین جمله ی صفحه ی سیزدهم یا از قلب یا از دستگاه تنفس ! یا کبد و غدد یا دستگاه گوارش و مغز و اعصاب ! دیگه خیلی اینارو نادیده بگیرم از روان پرستاری و بهداشت جامعه سر در میارم !
+ یه قانون بازی رو لغو کردم و یه تبصره زدم ! کتابی غیر از کتب درسی و دقیقا این شکلی شدم و اینبار نگاهمو تیز کردم تا اولین کتاب غیر درسی رو لابه لای کلاه قرمزی ها کشف کنم و شد این !
* راز گل سرخ ( سهراب سپهری )
دستمو دراز کردم و کتاب رو از لابه لای کلاه قرمزی ها برداشتم و ورق زدم !
هیممممممم ! خوردم به یه صفحه ی سفید ! سفید سفید . . .
اینم شانسه ما داریم ؟!
+ یه تبصره ی دیگه اضافه کردم به بازی ! برگه های سفید قبول نیست
یه کتاب دیگه !
اینبار چشمم خورد به کتاب . . .
* تنفس آزاد ( محمد علی بهمنی )
و اما اولین جمله از صفحه ی سیزدهم . . . ===> « یک » ( . . . )
یه دیوار بدین تا من سرمو بکوووووووبونم توش ! یعنی من دریا هم برم باید با خودم آب ببرم !
اما میخوام این بار هر چی تبصره و قانون هست رو زیر پا بذارم و بنویسم !
همون چیزی که در صفحه سیزدهم این کتاب هست .
.
.
" همه ی بی خوابی های سالیانم
در این مجموعه
شبی بیش نیست
راحت باش و بخوان
آن قدر رویا در این دفتر هست
که به قرص خواب
نیاز نداشته باشی ! "
.
.
+ بله ! این شد سرگذشت بازی وبلاگی من .
+ حالا هر کی دوست داره این بازی رو انجام بده و نتیجه رو اعلام کنه !
- پنجشنبه ۹۰/۱۰/۱۵