من و من . . .
پنجشنبه, ۱ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۲۹ ب.ظ
نمیدانم چرا این روزها
در جواب هر کس که حالم را می پرسد
تا می گویم "خوبم" ،
چشمانم خیس می شود...!!
اما رو اخترک تو که به آن کوچکی است همین قدر که چند قدمی صندلیت را جلو بکشی می توانی هر قدر دلت خواست غروب تماشا کنی .
+ یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم !
وکمی بعد گفت :
+ خودت که می دانی . . . وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب لذت می برد .
* پس خدا میداند آن روز چهل و سه غروبه چقدر دلت گرفته بود .
اما مسافر کوچولو جوابم را نداد . . . ! ( برگرفته از کتاب شازده کوچولو )
- پنجشنبه ۹۰/۱۰/۰۱