سفرنامه :)
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ
ینم فندق [کاسکوی سخنگوی] رهاجون . در حالیکه روی کتیبه قدم میر پنج میزد روی چهره ی ما زوم کرده بود . البته اینجا به آقا حمید نگاه میکرد که در حال گول زدنش بود تا دوباره برش گردونه به لونه ش .
گول زدنهای آقا حمید موفقیت آمیز نبود و طی یه جهش فندق از این سمت هال به سمت دیگه پرید !
اینجا قشنگ مشخصه که بنده چقدر ترسیدم . نه ؟؟؟؟
بعد از اینکه روی کتیبه ی پنجره ی رو به رویی نشست در حالیکه ما در حال جیغ و فریاد بودیم خیلی خونسرد نشست و میگفت " چیه بابا ؟!" کلی از این حرفش خندیدیم :)))))))))) اونم متوجه ی وحشت بیمورد ما شده بود .
- جمعه ۹۳/۱۱/۱۷