دلی که به عشق فرزند می تپد ..
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
فرا رسیدن ماه عزا و ایام سوگواری رو بهمه شیعیان تسلیت میگم
*************************
دو روز قبل وقتی بیمارستان بودم شنیدم که نزدیکیای خونه ی مامان اینا یه ماشینی با چهار تا سرنشین که همشون جوون بودن چپ کرده ...
راننده ی ماشین که یه پسر ۲۱ - ۲۲ ساله بود شدیدا آسیب دیده و پدرش با اصرار از جراح خواسته که اونو عمل کنه و دکتر با احتمال کمتر از یک درصد مصدوم رو میبره اتاق عمل !
مرگ مغزی ...
اون سه تای دیگه هم تا حدی آسیب دیدن .
تا دیروز که به مامانم گفتم !
با یه جور دلهره بهم گفت پسره چطوره ؟
گفتم من خبر ندارم ! چطور مگه ؟
گفت پسره فلانیه ! ( پسره همسایه مون که تو کار بتون و تیرچه بلوک و این چیزاست ... )
شدیدا حالم گرفته شد .
تا شد امشب که رفتیم خونه ی مامانی شب نشین !
تو کوچه شون پر از ماشین بود .
به محض وارد شدن به خونه از مامان پرسیدم ازش چه خبر داری ؟؟؟
گفت امشب همه جمع شدن خونشون . قراره امشب انتقالش بدن تهران برای اهدای عضو !
خدایاااااااا ! چی بگم ؟
دل یه مادر چقدر میتونه بزرگ باشه که با اون همه درد و رنجی که تو زندگی داره متحمل میشه باید داغ مرگ تنها پسرشو هم به سینه ش بنشونه و در کمال بزرگواری رضایت به اهدای عضو بده !
چی بگم ؟ بگم مادر من نذرت قبول حق !!!
نمیدونم تو دل اون مادر چی میگذره ! ولی انقدر میدونم که آدمها به همون اندازه که میتونن پست و رذل باشن در مقابل هستن افرادی که از بزرگیشون مغز آدم هنگ میکنه !
و این هم سرنوشت پسر همسایه ی مامانی !
+ خدایا از سر تقصیراتش بگذره . ثواب این انتخاب پدر و مادر رو به حساب فرزند بنویس تا پاک از این دنیا بره ...
- جمعه ۹۰/۰۹/۱۱