کینگ بوکسینگ ...
+ یه پسرخاله دارم که معروفه به خان بزرگ ! جدش خان بوده و از بس ادعاش میشه ما هم گاها بهش میگیم خان بزرگ . امروز صبح فهمیدم سر تمرین کینگ بوکسینگ آنچنان لگدی به گونه ش خورده که استخون گونه ش شکسته !
باهاش تماس گرفتم و تا از حالش جویا شم . بهش میگم آخه این باشگاه رفتن شما جز شکستگی چیزه دیگه ای هم داره ؟ میگه بابا تمرین بوده دیگه !
آخه حدودا ۱۰ روز قبل هم یه مشت اساسی خورده بود به بینیش که تیغه ی بینیش اذیت شده بود :( دیشب هم که این بلا سرش اومد . در حال حاضر بیمارستانه . هه ! اینم از ورزش و سلامت ورزشکار .
بهش میگم شکستگیش زیاده ؟ میگه کلا استخون گونه م محو شده :(
امیدوارم زیاد جدی نباشه .
+ دیروز رها جون به اتفاق مانی اومدن خونه ی مامان اینا ! مانی همون بدو ورودش تب کرد و راهیه بیمارستان شد و دو تا آمپول عضلانی به همراه یک تست پنی سیلین براش تزریق شد که وقتی شنیدم کلی دلم آتیش گرفت . ولی شکر خدا بعد دیگه کلا تبش قطع شد .
برای شام رفتیم خونه ی مامان . آبجی بزرگه و اهل و عیالش به همراه خواهر حباب هم بودن :) ! بعد از شام هم حباب به همراه همسر گرامشون و زن دایی عزیزم اومدن اونجا شب نشینی ! تا نزدیکای ۱۲ شب اونجا بودیم ! فیلم عقد رها رو گذاشتیم و خندیدیم و کمی هم گریه کردیم . برای اوناییکه دیگه نیستن !!! خدا رحمتشون کنه .
یاسی انقدر کوچولووووووووو بود . برا خودش اون وسط بالا و پایین میرفت و میرقصید .
+ به مانی میگم بیا به خاله انرژی بده ! میاد صورتشو می چسبونه به صورتم و همینجور می مونه ! وای وقتی گرمای پوست لطیفش میشینه رو صورتم میخوام بخورمش :) انقدر که این بچه لوس و بامزه هست و دوست داشتنی .
- يكشنبه ۹۰/۰۸/۱۵