آتیش پاره ی خاله :×
پریشب آبجی کوچیکه با جیگیلیش اومد خونمون !
دیروز خونه ی آبجی بزرگه بودیم و روزه خوراش اونجا ناهار خوردن . بعد از اون هم اومدیم خونه و بعد از افطار سریال ۵ کیلومتر تا بهشت رو دیدیم و بعد حدودای ۱۰ اماده شدیم که بریم بیرون یه گشتی بزنیم ... ولی به علت بارندگی برناممون عوض شد و برای شب نشینی رفتیم خونه ی " هیچکس" اینا تا دیر وقت اونجا بودیم ... حامد هم تماس گرفته بود و تقریبا با همه حرف زد بجز من ! برگشتنی هم سر راه پیتزا گرفتیم و یه بار دیگه ساعت ۱۲:۳۰ شام خوردیم
امروز تولده آبجیمه و همینطور خواهر کوچیکه ی محمد تولدشون مبارک
این خواهرزاده ی ما هنوز دو سالش نشده ! جدیدا خیلی شیطون شده . دیروز با سر رفته خورده به بخاری شومینه ای و گوشه ی چشمش کبود شده جاش هم بدجوری مونده .
امروز هم زده در فیشهای جلوی تلویزیون رو شکوند دیروز هم خونه ی آبجیم اینا زده یه استکان شکونده قربونش برم من ! الانم ظاهرا مامانش خوابوندش ...
حباب هم اینجاست دو تامون مظلوووووووم نشستیم تو اتاق خواب تا اونا ناهار بخورن ... عکس جیگیلیمو میذارم تو ادامه ی مطلب
- شنبه ۹۰/۰۵/۱۵