بازگشت همه به سوی اوست ...
بدجوری بهم ریختم ...
برای شادی روحش یه فاتحه بفرستین لطفا ...
.
.
بعدا نوشت آوا :
شب قبل خواب دیدم مامان اینا خونه شونُ فروختن و من بی خبرم . گفتم مامان کی باید خونه رو خالی کنین که در جوابم گفت تا آخرین روز اسفندماه فرصت داریم و برای اول فروردین باید خونه رو تحویل بدیم . دلم هُری ریخت . گفتم وقت چندانی نمونده ها . در جوابم گفت نگران نباش . یه خونه ی یه خواب توی "کوی آرامش" پیدا کردیم . هر چند یه خواب بیشتر نداره ولی هال و پذیراییش حسابی بزرگه و میتونه کلی مهمون تو خودش جا بده ...
وقتی از خواب بیدار شدم تمام فکرم شده بود همکارم . مطمئن بودم که تعبیر خوابم هر چی که هست برمیگرده به همکارم که ساکن کوی آرامش هست و مامانم اسم اون کوچه رو حتی نشنیده . به زن داییم ( خواهر شوهرم ) گفتم . گفت : انشالله که خیر باشه . عصری همکارم خبر داد که فلانی فوت شد ... تماس گرفتم و پشت تلفن با بغض حرف میزدم . گفتم خواب دیدم و براش با بغض و گریه تعریف کردم ... گفت تا آخره اسفند ماه ... گفت کوی آرامش ... گفت پذیرایی بزرگ پر از میهمان ... گفت بی شک خوابت واسه همون بوده ...
فردا مراسم تشییع هست و من باز هم نیستم .............. دلم اونجاست . کنار دل پر غم نیکوی عزیز ... کنار دل همکارای من که امروز شاهد جون دادن همکار و دوست عزیزشون بودن ... دلم اونجاست ...
- جمعه ۹۳/۰۱/۰۱