آخرین امضا رو هم گرفتم ...
امروز صبح با دانشکده تماس گرفتم و گفتن که مسئول حراست هستش . تندی آماده شدم و با یاسی رفتیم سمت مدرسه محمد تا با هم بریم و آخرین امضاهارو هم بگیرم و دیگه تموم ...
بعد از تائید برگه ی تسویه حسابم رفتم تا مدارک رو تحویل بدم و برگردم ... مسئول آموزش هم بهم گفت دیگه می تونم برم برای طرح ثبت نام کنم . حالا قراره یه روز برم تا ساری تا برای درخواست طرحم اقدام کنم . چقدر از اون مسیر بدم میاد ! چقدر از اون روزها من خاطرات بد تو ذهنم حک شده . فکرشو میکنم باز میخوام پامو تو شهر بابل و ساری بذارم تنم مور مور میشه .
البته این که میگم خاطرات بد دارم فقط و فقط برای ناسازگار بودن آب و هواش با وضعیت جسمیم هستش وگرنه دوران خوابگاهی بودنم رو تو همون ایام تجربه کردم که تو این دو شهر بودم . با اینکه سخت بود ولی کنار دوستان بودن برام شیرین و جذاب بودش . فقط بدیش این بود که همش مریض بودم و در حال خوردن آنتی بیوتیک بودم ...
برای ناهار یاسی سفارش ماکارونی داده ! بچه ها با چه چیزهایی دلشون خوش میشه ها
این بچه برداشته جلوی موهاش رو با قیچی کوتاه کرده و امروز فقط داشت شالش رو مرتب میکرد و غر میزد که چرا موهاش اینجوری شده ! از رو هم نمیره . باباش هم کلی دعواش کرد که چرا دست به قیچی زده !
بهترین روش برای اینکه بچه ها قشنگ مسواک بزنن اینه که بگی اگه خوب مسواک نزنی با خودم بیرون نمی برمت و یا از انجام کار مورد علاقه ش که بهش قولش رو دادی معذروی . در عرض ۵ دقیقه آنچنان دندونی برای خودش درست میکنه که با مروارید هیچ فرقی نداره .
+ از تموم دنیا داشتن یک قلب پاک با ارزش ترین ارزشهاست ...
- چهارشنبه ۹۰/۰۴/۱۵