باز هم عاجزانه ازتون میخوام برای دایجون و شادی عزیزم دعا کنین !!!
سلام !!!
وای چقدر از اینجا دور افتادم این روزها ...
دیدین می گن مثلا ناف فلانی رو با فلانی بریدن ؟ یعنی نامزدشون کردن !!!
خب چیه ؟ ناف آوای بیچاره رو هم با بیمارستان بریدن
سه روزه که صبحها میرم بیمارستان اونجا برای درسم و غروبها و شبها با یاسی و باباش میریم بیمارستان اینجا ... ای ددم وای !!! اراده به این محکمی دیده بودین ؟
تصمیم دارم بگم بهم یه اتاق بدن همونجا ساکن شم و انقدر نرم و نیام ! به نظرتون ممکنه پذیرای وجود ناب من باشن ؟ منکه باور دارم خودم رو ...
اوهوم ! خب طبق معمول باز یاسی مریض شد و درست سه شبه که هر شب بیمارستانیم ... بر هر چی چشم شوره لعنت
ساعت۰۱:۰۰ بامداد چهارشنبه من و همسری به اتفای یاسی تو اورژانسیم و قراره یاس بره زیر سرم ، برای اولین باره که سرم میگیره و شدیدا هم می ترسه ! ترجیح میدم تو بیمارستان براش وصل کنن تا زودتر مایعات و دارو بگیره . دختر داییم شیفت شبه و اورژانس ۱ هستش . خیلی راحت از یاسی رگ میگیره و حدودا دو ساعتی می مونیم تا سرم بره و بعد برای باقیه ساعت شب میریم خونه ی مامان اینا تا برای صبح یاس رو به مامان بسپرم و بریم دنبال کارهامون . ساعت سه نصفه شب مامان و باباجون بی خواب میشن و دوتایی کمی سره به سر یاس میذارن و در نهایت نزدیکای ۴ می خوابم . صبح بیمارستانم و هیچی از مطالب درسی رو آماده نکردم . ظهر برمیگردم خونه ی مامان و برای غروب همونجا هستیم .
تصمیم دارم شب برگردم خونه ولی از اونجا که وضع یاس هنوز خوب نیست از تصمیمون پشیمون میشیم و باز همونجا می مونیم ساعت ۱۲ شبه و باباجون از یکی از دوستاش کارت بنزین گرفته تا باک ماشین رو پر کنه . قراره محمد به اتفاق باباجون ماشینهارو ببرن و کمی بنزین چهارصد تومنی بزنن نصفه شبی یاس بی تاب میشه و من و محمد مجبور میشیم باز بریم مرکز شهر تا براش دارو تهیه کنیم
به دکتر داروساز میگم یه دارویی واسه سوزش ادرار کودکان میخوام ... میگه نداریم ! گفتم بابا بچه م حالش خوب نیست و نتونستم بیارمش . فقط یه شربت ضد حساسیت بدین این آروم شه و بخوابه ! جلوی چشم خودم به دستیارش خیلی آروم میگه یه دیفن هیدرامین ساده بده بهش ... به روش نمیارم ... میرم پای صندوق ! ازش میخوام یه پماد کالاندولا هم بده . شربت رو میگیرم تو دستم و میگم اینو بدارین یه پرومتازین بدین ! صندوقدارش میگه اینو دکتر داد ... گفتم بچه دارین گول می زنین ؟ من میگم بچه م حالش خوب نیست و نمی تونستم باز بیارمش تا اینجا . گفت بدون نسخه نمیدیم ! گفتم خب از اول اینو میگفتین نه اینکه آب نبات بدین دستم که گولم بزنین حالا محمد میگه همینو بردار . گفتم لازم نکرده ! مگه آبریزش بینی و سرفه داره ؟ شربت رو میذارم و پماد رو برمیدارم و راه میفتم به سمت بیرون ... پسره با تعجب نگام میکرد . شاید انتظار همچین برخوردی رو نداشت ...
مستقیم میرم اورژانس و می بینم دکتر (همسایمون) شیفته ! به محمد میگم اگه تو بهش نمیگی من برم بگم ! میگه خودم میرم داخل ! بهش توضیح میده و براش دارو تجویز میکنه برمیگردیم سمت داروخونه ! دوست ندارم باز نگام به اون عتیقه ها بخوره ! ازش میخوام سوییچ رو بده من برم تو ماشین و خودش میره تا نسخه رو براش بپیچن ... با مامان تماس میگیرم و میگه یاس آروم شده و خوابیده ! بهش میگم یه سر میرم خونه تا دوش بگیرم و زود برمیگردم ...
صبح باز بیمارستانم و برای ناهار خونه ی مامان هستیم . یاس کمی بهتره و خدارو شکر تهوع و بیرون رویش خیلی بهتر شده ! بعد از ناهار به اتفاق مامان و زن داداشم میریم محل مادری و به خونواده ی داییام سر میزنیم . غروب باز حال یاس بد میشه و هی از دل درد به خودش می پیچه ... ساعت ۸ شب من به اتفاق محمد و یاس میریم سمت اورژانس براش آزمایش اورژانسی نوشته ! تا ازش نمونه بگیرن ساعت ۱۰ شب میشه و جواب ۱۱:۳۰ حاضره ! میریم خونه ی مامان و شام میخوریم و اطراف ۱۱ به اتفاق یاس میریم تا جواب رو بگیریم . خدارو شکر مشکلی نداره و یه شربت برای شکم دردش میده و بر میگردیم خونه ی مامان . یاس برای پنجشنبه تعطیله و محمد هم قراره همون روز بچه هاش کلاسش رو ببره اردو ... برای همین یاس رو میذاریم اونجا و خودمون برمیگردیم خونه ...
شکر خدا امشب آوردمیش خونه و حالش خوب شده !
+fاز هم ازتون خواهش میکنم برای سلامت داییم دعا کنین
+ خواهر عزیزم ! شادی جووووونم دچار مشکلی شده و تحت درمانه ! ازتون میخوام باز همراهیم کنین و با هم برای سلامتش دعا کنیم
+ روز دوشنبه ۲۹ فروردین ماه ساعت ۹:۴۳ صبح
تو سلف نشستیم و داریم صبحونه می خوریم که یهویی ویرمون میگیره روی یه لیوان یادگاری ثبت کنیم و هر هفت نفرمون روش امضا میزنیم و نهایتا قرار میشه که من لیوان رو بیارم خونه برای خودم به یاده این روزها نگه ش دارم . الان جلوی چشممه و امضای مریم رو توش به خوبی میتونم ببینم ...
حالا نکته ی خنده دارش چیه ! کنار امضای خودم اول اسم و فامیلم رو گذاشتم . یعنی این s.k
حالا بچه ها می خندن و میگن این یعنی چی ؟ یعنی استرپتو کیناز ؟ کلی سر همین موضوع ریسه رفتیم اساسی
و اما دوستانی که امضاشون ثبت شده بر جدار این لیوان یه بار مصرف ...
خودم ، مریم همیشه متعجب خودم ، روشنک چشم قشنگم ، آنه خوش خنده ، فرشته ویلونیست ، کیمیا جووووووونم ، معصوووووم ناز
- پنجشنبه ۹۰/۰۲/۰۱