دوستت دارم ای بیقرار...
آهنگ زیبای "گتدم" مازیار فلاحی بغض رو مهمون این لحظاتم کرده ....
برگرد ببین حال منو، من عاشقم بی من نرو
با من بمون تنهام نزار، دوستت دارم ای بیقرار....
به امید خدا فردا این موقع در کنار عزیزانم هستم . هر چند کوتاه ست ولی دمی هم غنیمته ... دلم برای شهر و دیارم تنگ شده . برای همه چیزش .... حتی برای هوای شرجی دیوونه کننده ش ...انشالله امشب بعد از شیفتم به اتفاق محمد حرکت میکنیم. یاس می مونه پیش عمه هاش :-) نگفته بودم!!!هشت روزی هست که پدر و دختر اومدن کرج .
چند روز قبل توی محل کارم اتفاقی پیش اومد که اشکمو در اومد. جلوی یه مرد غریبه با بغض حرفمو زدم و وقتی ازش دور شدم اشکم روی صورتم روون شد .... سپردمش به خدایی که خیلی زود حقمو ازش گرفت . خیلی بده آدم از سر نفهمی کاری کنه که بعدش تند و تند عذرخواهی کنه و حلالیت بخواد... البته بماند که روحیه ی من بی نهایت صشکننده شده و بقولی بهم بگن بالای چشمم ابروئه گریه م میگیره :-(((
توی متروی داخل شهری سرپا ایستادم و در حال تایپم . هنوز با بلاگفا همدل نشدم . ولی بی شک از اینجا رفتنی بشم ادرس میزارم هرچند همینجوری هم خیلی از دوستان رو گم کردم ....
- چهارشنبه ۹۴/۰۴/۱۰