خرداد عجیب
*حالا که مینویسم در دهمین روز جنگ بین نظام و بنیامین هستیم . یه جورایی سردرگمیم که در این بازی نفرت انگیز ما کجای کاریم؟!
*ششم خرداد دختردایی جوونم یهویی توی خواب رفت و تنهامون گذاشت . رفتنش شوک بدی بود که تک تک خونواده و اقوام رو درگیر خودش کرد .....
*تاریخ شانزدهم بستری شدم برای جراحی .چند ماه قبل افتادم و زانوم به شدت اسیب دید . مدتی باهاش مدارا کردم ولی زانوم روالش مدارا کردن نبود .
*هفدهم خرداد جراحی شدم و به مدت ۴۵ روز استعلاجی درمان گرفتم ....
۱۴ روز بعد از فوت دخترداییم داییجونم نتونست داغ فرزند جوونش رو تحمل کنه و بفاصله ی دو هفته از دخترش اونم تنهامون گذاشت و رفت و برای بار دوم عزادار عزیزی شدیم که مثل یک سرمایه ی گرانبها از دستمون رفت و به خاکستر نشستیم ....
هنوز با پذیرش واقعیت رفتن دو عزیز در کلنجار بودیم که بنیامین سورپرایزمون کرد و این روزها با شنیدن کوچیکترین صدایی توهم انفجار بمب و موشک و پهباد رو داریم .... و هنوز مشخص نیست عاقبت این جنگ لعنتی چی میشه ....
*مدتی قبل که توی نوبت دکتر لودم نیلو بهم پیام داد . نمیدونم زیاد باز کنم که چیا گفت ولی از خبر جداییش جا خوردم . با اینکه قبل ازدواجش بارها گفته بودم نکن اینکارو ولی انصافا دوست داشتم من اشتباه کرده باشم و این بچه انتخابش درست باشه .... ولی خب! خودشم بیان کرد که حق داشتم ....
- يكشنبه ۰۴/۰۴/۰۲
عزیزم، متاسفم :( چه شرایط سختی رو داری میگذرونی. امیدوارم روشنایی و نور دوباره به زندگیهامون برگرده.