MeLoDiC

۱۳ بدر .... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

۱۳ بدر ....

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۵۴ ق.ظ

بعد چهار سال امسال باز فرصتی بود که در باغ دخترداییم در کنار اقوام سیزدهمون رو بدر کنیم ولی متاسفانه خوشی بودن در اون جمع تنها یکساعت طول کشید و با افتادن محمد و شکستن دستش ماجرای سیزده بدر ما یه جور دیگه رقم خورد... آرنج دست چپ بطرز عجیبی خرد شده و از اونجا که تو شهرستان کوچک ما در اونروز متخصص ارتوپدی نداشتیم با آتل ثابتش کردن و بر خلاف اصرار من به برگشتن خونه آقا سماجت کردن که دو روز دیگه برگردیم.در نهایت این تاخیر باعث هماتوم دست و ورم شدید شد بطوریکه دکتر جراح هاج و واج مونده بود با این دست خرد شده چیکار کنه:-(  فعلا با دارو تحت درمان هست تا ورم کم شه تا بتونن دستش رو بشکافن . 

خنده دارترین قسمت ماجرا اونجاست که دکتر میگه تجهیزات مورد نیاز رو تهیه کنین تا تاریخ عمل رو مشخص کنم و در جواب من که پرسیدم قیمتش حدودا چقدر میشه خیلی ریلکس گفت تقریبا دو سه میلیونی میشه و من از درون چقدر خدارو شکر کردم که خب بازم خدارو شکر.ولی شب وقتی با شرکت تماس گرفتم با بیان قیمت ۱۳ میلیون تومنی اینبار من بودم که لال شدم .... تازه این جهت پین و پلاک هست ... خلاصه اینکه یه سیزده بدر رفتن اینهمه هزینه رو دستمون گذاشت و البته با نظر به اینکه اون دست دیگه دست سابق نمیشه :-( 

دوستان هر چند دیره ولی خب سال نوی شما مبارک .... 

  • يكشنبه ۹۸/۰۱/۱۸
  • ** آوا **

نظرات  (۲)

  • قاسم صفایی نژاد
  • هزینه یه طرف، رنج بیماری و مریض‌داری هم یه طرف.
    ان شالله شفای عاجل و بهبودی کامل.
    پاسخ ** آوا ** :
    دیگه پدرم در اومد. میرم بیمارستان خودمون از مریض مردم نگهداری و پرستاری میکنم بعد شیفت برمیگردم بیمارستانی که همسر بستریه تازه کارم اونجا شروع میشه . دیگه نایی برام نمونده 
    ان‌شاءالله دستشون بهبود پیدا کنه...
    واقعا نمیدونم خانواده ها چطور میتونن از پس هزینه ها بربیان...
    خدا بهمون رحم کنه.
    پاسخ ** آوا ** :
    امیدوارم...
    اتفاق یه لحظه ست ولی گاهی تاوان زیادی باید داد. هم جانی و هم مالی 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">