MeLoDiC

قدرش رو بدونین ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

قدرش رو بدونین ...

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۱۸ ب.ظ

گر تو زندگیتون کسی رو دارین که وقتی بهش میگین حالم بده و باز سرما خوردگی و سینوزیت و اوتیت با هم سر از وجودم در آوردن ... با حالت نگرانی بهت می گه حواست به خودت نیست ، تو یک سال گذشته این سومین باره که اینطور مریض میشی ... قدرش رو بدونین ... !!! 

ما پرستارها یه بدبختی داریم . اونم اینکه انقدر با انواع ویروس و باکتریها در ارتباطیم که کم کم بدنمون به اونها مقاوم میشه و اگر زمانی به بیماری دچار بشیم دیگه بدونین اون ویروس یا باکتری چه اعجوبه ای بوده که تونسته پشتمون رو به خاک بماله . من دقیقا الان یک شکست خورده ام که از دیروز ظهر دچار بیماری شدم و هنوز از درون ویبره میرم و تنها تونستم گلو درد و گوش درد و سردرد رو کمتر کنم تا راحت تر به ویبره رفتنم ادامه بدم . همچین وقتایی خیلی دلم برای خودم می سوزه . 

امروز قرار بود که برم خونه رو تمیز کنم تا آماده باشه برای آوردن وسایل ولی درست در این روزها که باید آب بازی کنم دچار فوبیای آب شدم . تا می بینم سگ لرز میزنم و از دل درد و کمر درد به خودم می پیچم ... بعدش گر میگیرم و چند ساعت خوبم ... این چرخه وفادارانه در گردشه . الان خوبم :) ولی میترسم از زمانی که برم رو موج FM...

** هـاااا ! گفتم موج FM ! امروز برگشتنی حین رانندگی تحت تاثیر داروهای شیرافکن ( مثلا من شیرم ) در عالم خلسه بودم و از اونجا که فلش بنده فقط اونور آبی و اینور آبی شش و هشتی داره فلذا بعد از سالیان دووور رفتم سراغ رادیوی ماشین ... کمی اخبار گوش کردم . کمی مداحی ... 

*** سـه روز پیش یهویی دلم هوای دوستان بلاگفایی رو کرد . تو وبلاگ خاک خورده ی قبلیم یه پست جهت حضور و غیاب دوستان ثبت کردم و امروز به این نتیجه رسیدم " من مُرده بودم قبل از اینکه از بلاگفا به اینجا کوچ کنم " البته اینجا رو هم در دوره ی ریکاوری به سر می برم و دو سه تا رفیق هستن که گذری میان و همراهی میکنن :) 

ولی خب برای من باارزشه مثلا آقاگل با اینکه می دونم از روزنوشته خوشش نمیاد و سلیقه های مطالعاتیمون با هم هیچ حد مشترکی نداره ولی هست و مثلا براش مهمه روز تولدم وقتی میخواد کامنت بذاره مطمئنه پارسال هم نظری ثبت کرده تقلب میزنه تا نظر امسالش کپی پارسالی نباشه ... منم تو ستاره زردها اصولا اولین پستی که باز میکنم وبلاگ آقاگله . و دو سه تا رفیق دیگه ای که یه خط در میون هستن و گاهی چند خط در میون . البته در اینجا منظور از خط همون پست هست . در جریان هستید دیگه ... 

خراب شدن گوشیم هر چقدر حالم رو گرفت ولی یه خوبی داشت اونم بازگشت پیروزمندانه ی من بود به دنیای وبلاگ :)))) سعی میکنم بعد از درست شدنش هم اصالتم رو حفظ کنم و یادم نره از کجا آمدم و آمدنم بهر چه بود ... 

ناگفته نمونه در همین لحظه کاشف بعمل اومد تو بلاگفا وقتی پست حضور و غیاب دوستان رو درج میکردم یادم رفته بود گزینه ی کامنت دونی رو فعال کنم ، الان تو این فکرم که شاید کسی بوده که خواسته اعلام حضور کنه و دفتر و دستک فراهم نبود . واسه همین مجدد یه پست ثبت کردم تا ببینم کسی هست یا نه . شاید از ریکاوری خارج شم :) 

**** و در آخر یه جمله واسه دوستانی از قبیل شباهنگ :) عزیزم لطفا خسیس نباش و نظرات پست ها رو نبند . بخدا ما نظر بذاریم چیزی ازت کم نمیشه :))) 

در ضمن من می دونم بذارم درسته نه بزارم . 

  • پنجشنبه ۹۷/۰۶/۲۹
  • ** آوا **

نظرات  (۴)

کاش بیشتر بنویسی آوا... تو الان حکم پیشکسوت وبلاگ نویسی رو داری نمیگی حضورت لازمه؟
پاسخ ** آوا ** :
تا این حد؟😂😂😂 سعی میکنم بنویسم اما نه در حد پیشکسوت بودن. در حد وبلاگ نویس روزانه نویس خخخخ
سلام
میدونستی توبه ی گرگ مرگه ؟
دور از جون اگه گوشی درست بشه عمرا بیای سراغ وبلاگ خخخخخخ
پاسخ ** آوا ** :
سلام. مرسی از بزرگواری شما و مثل به جاتون 😂😂😂 گرگ نبودیم که شدیم. خخخخ
هعییی پرستار در معرض بیماریه  چه بد:(
پاسخ ** آوا ** :
بله تو انواع عوامل بیماری زا غوطه وریم :)
جواب دادن به بعضی نظرات جلوی جمع برام خیلی سخته. برای همین می‌بندم که خصوصی بذارین :)
پاسخ ** آوا ** :
خخخخ مرسی که اومدی و پاسخگو بودی :) خداییش میخواستم بنویسم یعنی لیوان چای نذری با طرح جغد ... هر چی گشتم نشد راهی برای ورود پیدا کنم . البته اینم بگم که کمی زیاده از حد ناخوش احوالم واسه همین زیاد نگشتم فقط غر زدم که چرا کامنتها بسته ست 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">