من و تنهایی ...
* دیروز صبح بعد از اینکه اومدم خونه و صبحونه خوردم ، باباحاجی و مامان حاجی راهی ِ اصفهان شدن و سهم من ریختن آب زلال پشت سر مسافرام ... و کنار گذاشتن صدقه و دعا برای سلامت همه ی مسافران بود !
** دیروز عصر ... میلاد رو سوار اتوبوس کردم و تا لحظه ای که اتوبوس راهی شه منتظر موندم . و بعد از برگشتم به خونه ، خونه رو به کل ریختم به هم و دوباره برگردوندمش به حال قبل ! تا دیر وقت در حال تمیز کاری بودم و تمام این ساعات چیکو یه بند صدام میکرد . تا نگاش میکردم ساکت میشد و به محض اینکه رومو می چرخوندم باز جیغ جیغ میزد .
به جان خودم انقدر که من به این چیکو واسه کارها و تصمیماتم جواب پس دادم در تمام عمرم به هیچ بنی البشری جواب ندادم ... :(
بعده مدتها جلوی تلویزیون دراز کشیدم و دو تا فیلمی که از تی وی ایران پخش شد رو دیدم . یکیش خیلی رو اعصاب بود . اسم فیلم یادم نیست ولی داستانش در مورد کارمند بانکی بود که شخصی بمب تو ماشینش کار گذاشته بود و یارو با بچه هاش بهمراه بمب تو سطح شهر میگشتن و دنبال راهی برای پایان دادن به این نوع گروگان گیری بودن . قشنگ بود.
*** امروز هیچ کار مفیدی نکردم ، جز اینکه نشستم پای لپتابم و با این اینترنت کم سرعت ِ مخابرات ، کلی آهنگ دانلود کردم :) و این پیروزی چشم گیری بود !!!
+ این تنهایی هیچ لذتی نداره جز اینکه همه ی کارهامو موزیکال انجام میدم و گاهی با خواننده همخوانی میکنم .البته همخوانی از نوع اسفناک ، با این صدام ( صَدام حسین نه ! همون صدای من منظورمه ) :)))
حالا نیاین بگین این هم شد موزیک !!!
بیاین مثل اهالی اینستاگرام [ورژن جدید قُلی] نباشیم ! بیاین به علایق هم احترام بزاریم . قرار نیست هر چیزی که من دوست دارم شما هم دوست داشته باشین و یا برعکس . ضمنا من خیلی وقتها به آهنگهای سنتی گوش میدم و اکثر اوقات که هندزفری به گوشمه در حال گوش دادن به آهنگهای سنتی هستم ولی یه وقتایی مثل همین لحظه این ترانه رو بی نهایت می پسندم .
- سه شنبه ۹۶/۰۲/۱۹