پیشنهاد سوپروایزری
* قـراره یه تصمیم مهم بگیرم . تصمیمی که می تونه یه سکوی پرش باشه برام . حالا تا حتمی شدنش نمی تونم بگم جریان از چه قراره . ولی همین حالا ، با همین شرایط هم خیلی خوشحالم که من جز بهترین ها بودم .
دو خط بالا مربوط به چند پست قبل تر بوده و تصمیمی که کلی ذهنم رو درگیر خودش کرد و در نهایت جواب مثبتی که به پیشنهادشون دادم . ولی امروز صبح فهمیدم که یه سری از همکاران همچین سوزشون اومد که یه دختر شهرستانی با سابقه ی کاری نه چندان طولانی ، از یه شهر کوچیک بیاد پایتخت و در عرض دو سال همچین خودش رو نشون بده که یهویی قرار شه از پرستاری به سوپروایزری ارتقاء پیدا کنه . جوابی در مقابل اقدامشون ندارم جز لبخندی که هزاران معنا داره . و باز هم خدا رو هزاران هزار بار شاکرم که بدون اینکه پارتی بازی در کار باشه و کسی سفارشم رو کرده باشه تنها و تنها برای سابقه ی خوب کاریم و تشویقهایی که همراهان و بیماران کتبا" برام رد کردن و زیر ذره بین بودنمون توسط مسئولین بیمارستان من انتخاب شدم ... هر چند منم و یک دنیا علامت سئوال در ذهنم که کدوم یکی از همکارها باعث شد که نهایتا سرپرستار رضایت به این ارتقاء نده . ناراحتیم فقط بابت اون زیرآب زنی هست و بس . وگرنه من واسه همچین سمتی دندون تیز نکرده بودم که حالا بگم ای داد و بیداد نشد که بشه . اتفاقا از اول جوابم منفی بود و به اصرار سوپروایزرهای فعلی تشویق شدم که پیشنهادشون رو قبول کنم . اونم با این شرط که تمام فنون رو بهم یاد بدن و اونها هم قول دادن که تنهام نمی ذارن .
واقعیتش نمی خواستم در مورد این پیشنهاد بنویسم و یا حداقل وقتی حتمی شد بنویسم ولی حالا که نشد ، باید بعنوان یک تجربه ثبتش کنم تا یادم باشه گاهی وقتها آدم با تمام توانش سعی به بالا کشیدن خودش داره ( اونم بالا کشیدنی که تماما با نیروی خودشه و نه بالا کشیدن خودش به قیمت له کردن دیگران و لگدمال کردن دیگران ) ولی یه سریا مثل بختک می چسبن به دست و پات تا اگر خودشون لایق اون موفقیت نیستن اجازه ی این رو هم ندن که تو خودت رو بالا بکشی و تنها راهش اینه که اجازه ندی دیگران به دست و پات آویزون شن .
همچنان خوشحالم که در همچین موقعیتی من انتخاب اصلح شون بودم . و این اصلا مهم نیست که یه سریا از سر بخل و حسادت اجازه ندادن ، منم سپردمشون به خدا .
- جمعه ۹۵/۱۲/۱۳