من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
" من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید "
من نگویم که مرا مست و خراب گردانید
یا مرا پای دهید ، یا پر پرواز دهید
گر شما در دل من غصه و هجران ریزید
گله ای نیست که خود شادی بسیار کنید
همچو ققنوس ، در آتش شده ام می سوزم
پر سیمرغ بسوزد !!! خبر زال کنید
منم آن مرغ چمن ، باعث شادابی گل
چو بهار گشت ، ز من صحبت ِ تیمار کنید
چنگ ومطرب مهیا ، می و معشوق به کام
ساقیا ! با که برقصم ؟! همگی ناز کنید
من همی در طلب عشق ، چو شمعی سوختم
تا شما این شب ِ تاریک به صبح باز کنید
خصم و دشمن همه هیهات و فغان گویانند
شاید این فرصت آخر به فلک زار کنید
همچو دلکش که دلش در طلب معشوق است
سر من را ببرید و بر سر این دار کنید ...
منم آن جسته هزاری ، در قفس گشته اسیر
" قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید ... "
اینم لینک پست مورد نظر در وبلاگ آقا جواد ، درج کردم تا اگر کسی این بین تمایل داشت همراهمون باشه و شرکت کنه به این پست دسترسی داشته باشه .
اینم اصلاحیه ی شادی عزیز واسه اون چند خطی که من نوشتم .
" من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید "
من نگویم که مرا مست و خرابم گردان
یا مـــــــرا پای بده ، یا پرِ پرواز کنید
گر شما در دل من غصه و هجـران ریزید
گله ای نیست که شادّیِ خود ابراز کنید
همچو ققنوس ، در آتش شده جان میبازم
پر سیمــــرغ چو سوزد، پرِ خود باز کنید
منم آن مرغ چمن ، باعثِ شـــادابی گل
چو بهار است ، ز من صحبت ِاعجاز کنید
می و مطرب چو محیاست وَ معشوق به کام
ســــاقیا ! با که برقصم ؟! همگی ناز کنید
من همی در طلب عشق بسوزم چون شمع
تا درِ این خلوتِ شب راهِ ســــحر باز کنید
خصم و دشمن همه هیهات و فغان گویانند
شاید این فرصت آخر به فلـــــک راز کنید
همچو دلکش که دلش در طلب معشوق است
ســـــــــــر من را ببَرید و نفسم ساز کنید
منم آن جسته هَزاری ، به قفس گشته اسیر
قفســــــــم برده به باغ،عاشقی آغاز کنید...
بی شک زیباتر شده . شادی جان دستت درد نکنه .
- يكشنبه ۹۵/۱۲/۰۸