آی یه سریا الکی جو میدن ، آی جو میدن :)
* آخره هفته باباحاجی جراحی داره . جراحی سنگینی نیست ولی خب مسلما وقتی من واسه غریبه ها پرستار هستم ، انتظار میره در چنین شرایطی کنارشون باشم . برای همین چند روز قبل درخواست کتبی نوشتم که یه شیفت شبم رو آف کنم و از اینکه ساعت کم نیارم مجبور بودم یه روزش رو مرخصی رد کنم . درخواست رو تو استیشن جلوی دید سرپرستار گذاشتم و رفتم کارگزینی تا استعلام مرخصی بگیرم . با خودم گفتم که وقتی برگشتم تو بخش تا استعلام رو بدم براشون توضیح میدم که علت درخواستم چه بوده . ولی خب از اونجا که کارمندای مربوطه جلسه داشتن استعلام رو گذاشتم روی میز و رفتم کلاس . بعد از اون هم یکی از همکارا گفت من استعلامت رو میگیرم و میبرم بخش . روال کار به این صورته که برای تغییر شیفتها باید وارد هفته ی مربوطه بشیم تا بتونن تغییرات رو انجام بدن . منم دیدم تا درخواست من هنوز چند روزی مونده . گفتم خب شیفت بعدی که رفتم بخش به سرپرستار توضیح میدم ولی از شانسم فرداش میشد پنجشنبه و جمعه ایشون نبودن . به محض اینکه جمعه همکار جایگزین ِ سرپرستار وارد شد با چمشهایی ور قلنبیده که حاکی از وا اسفای جنایتی نابخشوده بود گفت " تووووو چطور به سرپرستار نگفته رفتی استعلام هم گرفتی . این توهینه . این بی احترامیه . این فلان و بهمانه " دیدم حرفاش تموم نمیشه . گفتم خودم با خانم سرپرستار صحبت میکنم . درخواستم رو بهمراه استعلام مرخصیم برداشتم و منهدمش کردم .
امروز صبح سرپرستارمون رو دیدم . موضوع درخواستم رو براش تعریف کردم . با چهره ای آروم و لبخندی ملیح بر لب گفت عزیزم حتما ترتیب اثر میدم . گفتم پس با اجازه تون من فردا استعلام میگیرم و براتون میارم . ادامه داد که نهههه . همون استعلامی که گرفتی همون هست . نیاز نیست . گفتم خب اون دیگه نیست :) و دلم می ترکید اگه نمیگفتم فلانی چطور متهمم کرد که رفتارم دور از ادب بوده . گفت اون واسه خودش گفته . من ناراحت نشدم ولی چون به اون درخواست بیش از یک هفته مونده بود گفتم چطور انقدر زود درخواست تغییر شیفت داد ولی بهم نگفت . همین ! خلاصه که با درخواستم به راحتی موافقت کرد و الان تو این فکرم که واقعا یه سریا واسه پاچه خواری چه کارها که نمیکنن . جو میدن اساسی .
و جالبتر اینکه دیروز که وارد بخش شدم کل روز کارامون میگفتن چرا یهویی درخواست آف دادی ؟! یعنی این خبر درخواست من مثل چی تو بخش آوازه شده بود :( هی وای من . اینجاست که میگن شاه ببخشه شیخ علی خان نمی بخشه . همکارای هم شیفتم شکایتی نداشتن ولی امان از دست این همکارای روزکار :))))
** دیشب دو تا بیماره کنسری داشتم . یکی کنسر تخمدان متاستاتیک . اون یکی هم کنسر برست متاستاتیک ... هر دوشون هم سن خودم بودن . اولی حتی بچه هم نداشت ولی دومی دو تا بچه ی کوچیک داشت . هر بار که رفتم بهشون سرکشی کنم هر دوشون از درد می نالیدن . دیشب شب پر دردی داشتن . منم کاملا مستاصل . نمی دونستم چطور می تونم آرومشون کنم . دیشب واقعا شب بدی بود. حتی برای من .
- يكشنبه ۹۵/۱۱/۱۷
ک افرادی در ارگان هایی مشغول کار هستن ک قدرت جو در این افراد هنوز سنجیده و اندازه گیری نشده!
جو
جو
جو
یعنی اصلا ساخته شدن سرک بکشن توو کار دیگران!
و ب همون اندازه ادم هایی ک مدیریت زدن! دلشون میخاد الکی سیاست کنن!
+واس اون تیکه اخرت جمله ای ندارم جز ی آه سرد