توریست ...
* مرد با قدی بلند و چهره ای گندمی ... با موهای به غایت بوووور ... با گونه های برجسته و استخوانی ... شلوار چین و کتانی آل استار ... با پیراهنی چهارخانه که رنگ قرمز و آبی آن غالب بود ... کلاه را روی شانه هایش رها کرده بود و عینک آفتابی روی سرش ... با نگاهی خاص به دختر نگاه میکرد ... با یک لبخند از جنس " ما میگوییم نگاه و لبخند شرقی "
دختر با هیکلی تراشیده ... پیراهن مردانه ی چهار خانه ی رنگی رنگی گشاد ... پایین پیراهن را به زیر دامن بلند و گشادش فرستاده بود و دامنش تا روی زمین ... و تنها جلوی کتانی اش کمی خودنمایی میکرد . یک شال نازک را به گونه ای روی موهایش رها کرده بود که موههای زرد و نارنجی اش به شدت خودنمایی میکرد . عینک او هم روی موهایش ... گونه های برجسته و پوستی پر از لک و پیس ... به همراه یک لبخند از جنس " ما میگوییم لبخند شرقی "
با حالتی که خودم به خوبی می دانم هدف تمسخر تیپ ( صرفا پوشش ) دخترک بود به همراهم اشاره کردم که " فلانی تیپ اونُ " ... همزمان با همسو شدن چشمانمان به سمت دخترک نگاهمان برای لحظه ای در هم گره خورد . دخترک لبخندش را به سمت ما روانه کرد و در حالیکه که لیوان نوشیدنی اش را با مهربانی به سمت ما گرفته بود به سختی گفت " بفرمایید ..." و من هنوز شرمنده ام بابت اینکه لبخند من برای چه بوده و لبخند او ... " ما میگوییم از نوع لبخند شرقی "
+ در باب سفر به اصفهان و حضور در میدان نقش جهان ... !
پ . ن : گاهی فکر میکنم ما شرقی ها در مسائل عاطفی خیلی خیلی خودمون رو سطح ِ بالا فرض میکنیم . میگیم عشق فقط عشق شرقی! دوست داشتن و مهر و محبت فقط خاص ِ ما...
این اتفاق یه تو دهنی بود برای شخص ِ من ...
- سه شنبه ۹۵/۰۹/۳۰