گلِ من ؟!
از کوه بلندی بالا رفت . تنها کوه هایی که به عمرش دیده بود سه تا آتشفشان اخترک خودش بود که تا سر ِ رانویش می رسید و از آن یکی که خاموش بود جای چارپایه استفاده می کرد . این بود که با خودش گفت : " از سر یک کوه ِ به این بلندی می توانم به یک نظر همه ی سیاره و همه ی آدمها را ببینم ... " اما جُز نوک ِ تیز ِ صخره های نوک تیز چیزی ندید .
همین جوری گفت : " سلام "
طنین به ش جواب داد " - سلام ... سلام ... سلام ...
شهریار کوچولو گفت " - کی هستید شما ؟ "
طنین به ش جواب داد : - کی هستید شما ... کی هستید شما ... کی هستید شما ...
گفت : " با من دوست بشوید . من تک و تنهایم
طنین بهش جواب داد : - من تک و تنهام ... من تک و تنهام .... من تک و تنهام ...
آن وقت با خودش فکر کرد : " چه سیاره ی عجیبی ! خشک ِ خشک و تیز ِ تیز و شور ِ شور . این هم آدمهاش که یک ذره قوه ی تخیل ندارند و هر چه را بشنوند عینا تکرار میکنند ... تو اخترک ِ خودم گلی داشتم که همیشه اول اون حرف می زد ... "
* کتاب شازده کوچولو " انتوان دوسنت اگزوپه ری "
به این بخش از کتاب که میرسم می بینم گاهی چقدر دلم میخواست تو زندگی هر کدوم از ما کسی بود مثل سروش ِ جمشیدی ، که واژه ی خاصی داشت ، مثل " گل ِ من " ... که دنیا دنیا عشق و دوست داشتن در این واژه گنجونده شده باشه و حاضر نباشه اونُ جز برای سیامک انصاری / گُلش ، برای شخص دیگه ای بیان کنه . واژه ای که براش حرمت داره و احساس پاش خرج کرده باشه ...
اگر هر کدوم از شماها یه شازده کوچولو تو زندگیهاتون دارین که با صدا کردنتون اشک تو چشمهاش جمع میشه و بغض میکنه قدرشُ بدونین .
- شنبه ۹۵/۰۹/۲۰
امیدوارم همواره سلامت باشی و شاداب" خدا قوت"
واقعا تو این فصل سخته مخصوصا شغلی که شما دارید
مجدد خسته نباشید میگم بهتون..
مرسی از حضورت...بای