یعنی در مورد من با خودش چی میگه ؟
* هـمکاری دارم که وسواسه ! و بدتر از همه اینکه قبول نداره که وسواس ِ ! یه وقتایی که بهش میگم تو وسواس داری میگه نههههه من فقط تمیزم . اونوقت زوم میکنه روی چهره ی من . می دونه پشت بنده این حرفش من چه جوابی می دم " پس ما همگی کثیفیم " ... والله ! شورشُ در آورده . نمونه ش ! میگه من وقتی از مغازه خرید ( لباس ) انجام میدم باید حتما بسته ی آکبند ببرم خونه . مثل خرید شالهایی که داخل کاور هستن . بعد میگه وقتی میرسم خونه بسته رو از بدنم دور نگه میدارم و به روش اتاق عمل ( استریل) باز میکنم و بدون اینکه گوشه ای از اون شال با بیرون کاور تماس بگیره میندازمش بیرون !!!! یا مثلا چند روز قبل دفترچه ی بیمه ی جدیدشُ آورده بود تا دکتر براش نسخه بنویسه . اونوقت کل اون قسمت از استیشنُ با کدغذ A4 پوشونده بود تا دفترچه ش با سنگ در تماس نباشه . وقتی دکتر خواست دفترچه رو باز کنه خطاب به دکتر گفت " فقط خواهشا از این محدوده خارجش نکنین " و خب میشه تصور کرد دکتر چه نگاه عاقل اندر سفیهی به ایشون انداخت ... حالا تصور کنین همسرشون از ایشون حتی بدترن . به نحوی که میگه جارو کردن منُ تو خونه قبول نداره و جارو و تمیز کاری با اوشون ( یعنی همسرشون ِ ) !
+ حالا یک سئوال ! کدوم یکی از شماها اینطور یه شالُ از بسته ش خارج میکنین ؟ با عرض شرمندگی ... اگه شما هم اینجوری می کنین بی شک وسواس دارین . تو این دوره و زمونه فکر کنم همه می دونن وسواسی بودن نوعی بیماری روانی محسوب میشه :))))
حالا چرا یاده این همکار افتادم ؟! خب ایشون سوای از این اخلاق حرص در آورشون شدیدا مهربون هستن و دوست داشتنی. ولی یه وقتایی که لجمُ با کارهاش در میاره میگم " یه کاری میکنی خودتُ همسرتُ بذارم وسط همین بخش با دارت بیفتم به جونتون "
مثلا یکی از اون وقتها وقتیه که فایل تصویری من و چیکو رو می بینه که چطور دونه ی برنجُ از روی لبهام برمیداره و میخوره . کلا چهره ش طوری بهم می پیچه که انگاری مچاله شده :((((
- پنجشنبه ۹۵/۰۹/۰۴