سرما خوردممممممممم
همین الان محمد علی تماس گرفت گفت جلسه دارن و دیر میان خونه منم شدیدا گشنمه و منتظرم تا بیان ناهار بخوریم .
کل دیروز رو خونه نبودیم . زیاد حس و حال تایپ کردن رو ندارم ...
دو تا پست قبلی به دلایل کاملا *امنیتی حذف شد دل فضولاش آب
وای دیشب این همسری با پسردایی ما با دو تا از بچه های محلشون که باز یکیشون پسرداییم میشد رفتن شکار و نصفه شبی برگشتن . هر چی شکار کردن ریختن توی سینی و هی به من میگن آوا بیا عکس بگیر ... میگم من حال و حوصله ندارم تموم تنم درد میکنه ... اخرش یسنا ازشون عکس گرفت . حالا شکار رفتنشون هزار جور درده سر داره ها ولی وقتی برمیگردن برای شکار چند تا پرنده ی مظلووووووووووم عین بچه ها ذوق میکنن و به هم پزشو میدن . دیشبم ۸ تا سَرِد با ۲ تا ... (اسمشو یادم رفته ! یسنا تو بگو ) با یه کیسه گنجشک شکار کردن
برگشتنی من پریدم صندلی عقب تا دراز بکشم و بعدش هم تا خوده خونه فقط از درد نالیدم ...
آهان تا یادم نرفته اینم بنویسم که پریسا پریشب جراحی شد و آپاندیسش رو در اوردن انشالله زودی خوب شه .
همینا
- چهارشنبه ۸۹/۱۱/۰۶