abuse
به دستام نگاه میکرد . با کنجکاوی پرسید " براق کننده ی ناخن زدی ؟"
لبخندی زدم و در جوابش سرمُ به نشونه ی تائید تکون دادم . با حسرت آهی کشید و گفت " من خیلی دوست دارم ناخن هامُ لاک بزنم ولی نمی تونم " . گفتم این که مشکلی نیست ! وقتایی که خونه هستی و مدرسه نمیری می تونی لاک بزنی . صورتشُ ازم برگردوند و گفت تمام ِ عمرم لاک نزدم . با کنجکاوی نگاهش کردم و ادامه داد " از وقتی که عمو [یکی از دوستان پدرش که عمو صداش میکرده] منُ برد گوشه ی حیاط و بهم قول یه لاک قرمز خوشگلُ داد در ازاش بهم دست درازی کرد ، از همون وقت از لاک بدم اومد ، هرچند اون سر قولش بود و فردای همون روز لاکُ برام آورد ولی من دیگه عمو صداش نکردم " ...
اینها دردهای جامعه ی ما هستن . نجاست و کثافتی که لکه ش با هیچ شوینده و پاک کننده و گندزدایی پاک نمیشه . روح ِ لطیف ِ بچه های معصوممون برای همیشه تیره میشه . حتی با هزاران مشاوره و همدردی هم اون اعتمادی که سلب شده عمرا دیگه برنمیگرده ...
- چهارشنبه ۹۵/۰۳/۱۹
عجب نشانه های اخر زمانی شده والا" دیگه هیچی ندارم که بگم...
خسته نباشی عزیز..[گل][بدرود]