امشب را در منزل به سر می بریم ...
* امشب و درست در این لحظه من می بایست در بیمارستان بودم . در حال بدو بدو برای رسیدگی به بیمارها و چک کردنشون که نکنه یه وقتی توی خواب از تخت بیفتن یا مشکلی براشون پیش اومده باشه و اگه خوش بینانه تر بخوام تصور کنم ، در حال نوشتن گزارش پرستاری و شاید نوشتن کارت دارویی و چک کردن داروهای ساعت 6 صبح بیماران ... اما ، به دلایلی (!) در هیچ کدوم از شرایط تصور شده نیستم بلکه در منزل درون رختخوابم دراز کشیدم و در حال تایپ این پست هستم . نه اینکه فکر کنید لابد خوش خوشانمه و در مرخصی به سر میبرم . نه !
اتفاقا امروز باز مسیر دو ساعت و نیمه از کرج به میرداماد رو طی کردم . باز ترانه های دلخواهمُ گوش دادم . عطر ایفوریا خریدم و در نهایت با دردی که توی مسیر به جونم افتاد به داروخانه رفتم و بعد از خرید ، به سمت بیمارستان راهی شدم و در نهایت جلوی دفتر سوپروایزر یه لنگه پا ایستادم تا رضایت به آف شدنم بده و ایشون درست در وقت اضافه قبول کردن که بنده برگردم خونه و استراحت کنم . منم دوان دوان به سرویسی که در حال حرکت بود رسیدم و خودمُ به داخلش انداختم ...
با احتساب رفت و برگشتم چیزی حدودچهار ساعت و چهل دقیقه تو راه بودم :)
** تصویر مربوط به عصر روز چهاردمه ! در حالیکه به ایستگاه نهایی نزدیک میشدم دلم برای پاکی ِ هوا سوخت ! چون میدونم هوای پاک هم مثل من داره نفسهای آخرُ میکشه :(
- يكشنبه ۹۵/۰۱/۱۵