من باب ِ خروج از جهان مافوق منبسط ...
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان عزیز و همیشه همراه . ضمن عرض تبریک مجدد بابت فرا رسیدن سال 1395 و آرزوی سلامتی و سعادتص برای تک تک شما عزیزان ، بعد از چند روز دست کشیدن از نگارش در این صفحه تصمیم گرفتم یه تکونی به خودم و انگشتام بدم و اینجا رو از این سوت و کوری در بیارم . بقول مهران مدیری ملت ساکن در جهان تماما" منبسط :))))))
آما آما چه بگویم ... وقتی یه مدتی آدم ننویسه یه جمله ی تماما" کلیشه ای هست که میگه " آدم دستش به نوشتن نمیره " ! واقعیت این ِ که منم از این قاعده ( ببخشید کلیشه ) مستثنی نیستم ولی خب ! می خوام کمی انبساط رو کمتر کنیم بلکه از کلیشه در بیایم .
تعطیلات شما رو نمی دونم ، ولی تعطیلات من دقیقا از ساعت 07:23 روز بیست و ششم اسفند 1394 شروع شد و تا ساعت 16 عصر 8 فروردین ماه 95 پایان یافت . واقعیت تلخ این ِ که همه ی اهل منزل در رفاه نسبی تعطیلات به سر ببرن ولی تو مجبور باشی هلکُ هلک این همه راه بکوبی بری بیمارستان واسه شب کاری های سخت و گاها" ( ب . یـــــ . ب ) ... خلاصه که هر چقدر من زجر کشیدم حالا نوبتی هم که باشه نوبت باقی افراد منزل ِ و بنده الان بسیار خرسندم که سه شیفت کاری ِ سختُ پشت سر گذاشتم و حالا هر چند باز در مسیر کار باشم ولی هِر هِر می خندم بر جماعتی که باید صبح زود بیدار شن ، صبحونه خورده و نخورده راه بیفتن به سمت دردی که من شصت برابرشُ سه شیفت قبل کشیدم :)))))) بله !
یاس و باباش روز دوازدهم ساعت 05:03 صبح راهی ِ شمال شدن ... در این مورد دیگه چیزی برای گفتن ندارم .
+ خلاصه ی کلام ، تعطیلات خوبی بود . از شوخی گذشته دیدار خونواده م بسیار دلنشین و دلچسب بود . دیدار با اقوام روحمُ شاد کرد . و انرژی مضاعف دریافت کردم تا بتونم باقی اجبار زندگی رو شاید راحتتر تاب بیارم .
هنوز فرصت نکردم که نظراتُ کامل تائید کنم . شرمنده ی دوستان خوبمم ...
- شنبه ۹۵/۰۱/۱۴
خداروشکر.
چشمت هم روشن عزیزم.
+ اون پست رمزش ** هستش.
میگم تو هنوز اون پست رو ندیدی که میگی حق السکوت بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا ترسیدم ((: